اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هوع

نویسه گردانی: HWʽ
هوع . [ هََ ] (ع مص ) قی کردن . (المصادر زوزنی ). قی کردن بی تکلف . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). هیعوعة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سبک گردیدن و اندوهناک گشتن . || بر یکدیگر برجستن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آهنگ کردن قوم . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (اِمص ) بدی آز و حرص و سختی آن . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دشمنی . (آنندراج ).هوع . (آنندراج ). عداوت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || قی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
روشن هوا. [ رَ / رُو ش َ هََ ] (ص مرکب ) که هوای روشن دارد. که دارای هوای صاف و روشن است : که شهری خنک بود و روشن هوااز آنجا گذشتن نبودی...
هوا پختن . [ هََ پ ُ ت َ ] (مص مرکب ) به فکر چیزی بودن . آرزو کردن : کنون هوای عمل می پزد ۞ کبوتر نفس که دست جور زمانش نه پر گذاشت نه ب...
قل هو ا. [ ق ُ هَُ وَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) مطلع سوره ٔ یکصد و دوازدهم از قرآن که آن را سوره ٔ اخلاص خوانند : بفلک میرسد از روی چ...
هوا دادن . [ هََ دَ ] (مص مرکب ) اتاق یا هر جای بسته را با هوای خارج مربوط کردن . || هوابه درون ریه فرستادن با وسایل . || در مجاورت هوا ...
هوا کردن . [ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به هوا بالا بردن چیزی را چون بالن و بادبادک .
آب و هوا. [ ب ُ هََ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کشور. اقلیم . || سقم یا صحت مربوط به آب و هوای ناحیتی .
پا در هوا. [ دَ هََ ] (ص مرکب ) بی اصل . بی اساس ، چون سخنی و گفتاری .
کنایه از ناهشیاری و بازیگوشی
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خنکی هوا. [ خ ُ ن ُ ی ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) اعتدال هوا. کمی برودت هوا. (ناظم الاطباء).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.