اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یعر

نویسه گردانی: YʽR
یعر. [ ی َ ] (ع اِ) بزغاله که آن را جهت شکار در مغاک شیر و دیگر سباع بندند یا عام است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بزغاله که بر دام بندند برای صید. (مهذب الاسماء). پایدام . || نام درختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
یار. (اِ) ۞ اعانت کننده . (برهان ) (شرفنامه ). معین . (دهار). مدد. مددکار. (غیاث اللغات ). عون . معاون . ناصر. نصیر. عضد. معاضد. ظهیر. پشت . یاور. م...
یار. (اِخ ) نواب منورالدولة احمدیارخان بهادر ممتاز جنگ اورنگ آبادی که والدش نواب شجاع الدولة بهادر دلخان از حضور نواب ناصر جنگ شهید منصب هف...
یارyār معنی ۱. محبوب؛ معشوق. ۲. دوست؛ رفیق؛ همدم. ۳. (ورزش) هریک از بازیکنان یک تیم. ۴. (اسم، صفت) همکار. ۵. (اسم، صفت) [مجاز] همراه. ۶. (اسم، صفت) مد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کل یار. ("ک" با آوای زیر )، (مازنی )، یار و دوست, رفیق و یا رفیقه, یار بودار ، معشوق.
در زبان کردی به معنی مجهز و آراسته است
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بی یار. (ص مرکب ) بی پشت و پناه . بی یارمند. بی دوست . (ناظم الاطباء). بی آشنا و بی کس . (آنندراج ). بی یاور : چو آورد مرد جهودش بمشت چو بی یار و ...
خوب یار. (اِخ ) ناحیتی است بفارس به نزدیک اردکان شیراز. (یادداشت بخط مؤلف ). در فرهنگ جغرافیایی چنین آمده : دهی است از دهستان کهمرو کاکا...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.