اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یعر

نویسه گردانی: YʽR
یعر. [ ی َ ] (ع اِ) بزغاله که آن را جهت شکار در مغاک شیر و دیگر سباع بندند یا عام است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بزغاله که بر دام بندند برای صید. (مهذب الاسماء). پایدام . || نام درختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
خوب یار. (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ونخود و بزرک . شغل اهالی زراعت ...
خوب یار. (اِخ ) دهی است جزء دهستان گرمادوز از بخش کلیبر شهرستان اهر. آب آن از رودخانه ٔ سلین چای و چشمه . محصول آن غلات ، شغل اهالی زراعت ...
دین یار. (ص مرکب ، اِ مرکب ) یار و یاور و مددکار دین . || نامی از نامهای مردان زردشتی . (یادداشت مؤلف ).
رمه یار. [ رَ م َ / م ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) چوپان . شبان . رمیار. رمه بان . رمه دار. گله بان .
اسب یار. [ اَ ] (ص مرکب ) رایض .
علی یار. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزمار خاوری ، بخش ورزقان ، شهرستان اهر. دارای 887 تن سکنه . آب آن از چشمه تأمین می شود. و محصول...
نیک یار. (ص مرکب ) مشفق . موافق . صمیم . مونس . مشفق : نوشتم یکی نامه ٔ دوست وارکه هم دوست بوده ست و هم نیک یار. دقیقی .چو سیماه برزین شنید...
سمعک || شنیدیار
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
شریک جرم
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.