۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
سودائی . [ س َ / سُو ] (ص نسبی ) سوداگر. (غیاث ) (آنندراج ). تاجر. (آنندراج ) : ای عاشق جان بر میان با دوست نه جان در میان نقش زر سودائیان ب...
سودائی . [ س َ ] (اِخ ) مولانا سودائی در اول خاوری تخلص میکرده و در آخرمجذوب گشته و سر و پا برهنه در کوه و دشت میگشته و از مجذوبی باز چون ...
خوش سودائی . [ خوَش ْ / خُش ْ س َ / سُو ] (حامص مرکب ) خوش معاملگی . خوش حسابی . خوش داد و ستدی . || خوش تخیلی . خوش پنداری .