اجازه ویرایش برای همه اعضا

سیاه

نویسه گردانی: SYAH
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
سیاه سر. [ سیا س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 363 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و شغل ...
سیاه شن . [ ش َ ] (اِمرکب ) گونه ای از درخت گوشوارک که در زیارت سیاه شن گویند. (جنگل شناسی ج 2 ص 276). رجوع به سفیدآل شود.
سیاه شیر. (اِخ ) دهی است از دهستان بهمئی گرم سیر بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . دارای 250 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، پشم ...
سیاه فام . (ص مرکب ) سیاه رنگ . (ناظم الاطباء) : شخصی دید سیاه فام ضعیف اندام . (گلستان ).زنگی ارچه سیاه فام بودپیش مادر مهی تمام بود. امیر...
سیاه قفا. [ ق َ ] (ص مرکب ) شوم . بدقفا : و نه ... مشتی دوغ بازی ۞ سیاه قفا، بی نوای پرجفا. (کتاب النقض ص 475). رجوع به سیه قفا شود.
سیاه قلم . [ ق َ ل َ ] (اِ مرکب ) نوعی از تصویر که بسیاهی کشند و هیچ رنگ آمیزی نداشته باشد و آن اکثر خاصه ٔ فرنگ است . (غیاث اللغات ) (آنندرا...
سیاه کار. (ص مرکب ) کنایه از فاسق و فاجر و ظالم و محیل و گناهکار. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : مکاره ای است اندر خشم ، سیاه کاره ای س...
سیاه روی . (ص مرکب ) کنایه از بی شرم و شرمنده و بی آبرو. (آنندراج ) : دیدم سیاه روی عروسان سبزموی کز غم دلم بدیدن ایشان بیارمید. بشار مرغزی...
سیاه کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان علی آباد بخش مرکزی شهرستان شاهی . دارای 200 تن سکنه . آب آن از نهر شاهرود و رودخانه ٔ تالارو. محصو...
سیاه کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ناتل بخش نور شهرستان آمل . دارای 170 تن سکنه . آب آن از وازرود. محصول آنجا برنج و مختصر غلات ا...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۲۲ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.