اجازه ویرایش برای همه اعضا

سیاه

نویسه گردانی: SYAH
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
سیاه دول . (اِخ ) دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد. دارای 360 تن سکنه . آب آن از سراب زز. محصول آنجا غلات ، لبنیات و ...
سیاه دره . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. دارای 144 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و ...
سیاه دست . [ دَ ] (ص مرکب ) بخیل . (غیاث اللغات ). کنایه از مردم بخیل و رذل و ممسک . (برهان ). || کنایه از نحس و شوم . (آنندراج ).
سیاه دشت . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فریم بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری . دارای 155 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ اشک . محصول آنجابرنج و...
سیاه دشت . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مایوان بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . دارای 130 تن سکنه .آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، مختصر انگ...
سیاه بید. (اِ مرکب ) نام نوعی از بید. (برهان ). این بید در ایران بخصوص در اراضی خشک و استپی است . (یادداشت بخط مؤلف ).
سیاه پشت . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) نوعی از کبوتران . (آنندراج ).
سیاه پلت . [ پ َ ل َ ](اِ مرکب ) نام درختی است که این گونه [ درخت افرا ]در جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران از آستارا تا مینودشت در همه ارتف...
سیاه پوش . (نف مرکب ، اِ مرکب ) آنکه جامه ٔ سیاه پوشد. || مجازاً، زنگی . حبشی : فلک از طالع خروشانش خوانده شاه سیاه پوشانش . نظامی . || سیاه...
سیاه پوش . (اِخ ) دهی است جزو دهستان کورائیم بخش مرکزی اردبیل شهرستان اردبیل . دارای 281 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ سیاهپوش . مح...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۲۲ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.