اجازه ویرایش برای همه اعضا

منصور

نویسه گردانی: MNṢWR
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
سیاه منصور. [ م َ ] (اِخ ) قریه ای است پنج فرسنگی میانه ٔ جنوب و مغرب خشت . (فارسنامه ٔ ناصری ).
سیاه منصور. [ م َ ] (اِخ ) از بلوکات گروسی حد شمالی سیلتان و جنوبی آن نیز سیلتان است . مرکز عربشاه ، عده ٔ قری 25. مساحت 46 هزار و مترو جمعیت...
سیاه منصور. [ م َ ] (اِخ ) هفت فرسخ میانه شمال و مغرب بیدشهر. (فارسنامه ٔ ناصری ).
حصن منصور. [ ح ِ ن ِ م َ ] (اِخ ) یاقوت گوید: از بلاد مضر در مغرب فرات نزدیک سمیساط است ، شهری بوده با حصار و خندق و سه دروازه ، و در میانش ...
حسین منصور. [ ح ُ س َ ن ِ م َ ] (اِخ ) دهمین و دوازدهمین تن از ائمه ٔ صنعاء است که از 1139 تا 1140 تا 1160 امامت کردند.
شفیق منصور. [ ش َ م َ ] (اِخ ) از پیشروان و پیشوایان مبارز و صدیق و شایسته ٔ انقلاب در دوره ٔ تسلط انگلیس بر مصر بود. وی درجه ٔ دکتری حقوق و ...
قاسم منصور. [ س ِ م َ ] (اِخ ) ابن علی عیانی مشهور به المنصور باﷲ و مکنی به ابوالحسین . از پیشوایان زیدیه ٔ یمن است . وی قریب به صد تألیف...
قاضی منصور. [ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن علی بخاری ملقب به تاج الدین و مشهور به قاضی منصور و مکنی به ابوعبداﷲ از اکابر علمای حنفیه و از مردم سج...
قریت منصور. [ ق َرْ ی َ م َ ] (اِخ ) یکی از بزرگترین روستاهای جبال فادوسبان طبرستان است . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 18 شو...
منصور مظفری . [ م َ رِ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) رجوع به شاه منصور و منصور شجاع الدین و رجال حبیب السیر ص 85 شود.
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۴ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.