اجازه ویرایش برای همه اعضا

قازی

نویسه گردانی: QAZY
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
قاضی جهان . [ ج َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گاوگان بخش دهخوارگان شهرستان تبریز. در چهارهزارگزی شمال باختر دهخوارقان و 3هزارگزی شوسه ٔ تبریز گ...
قاضی حموی . [ ح َ م َ ] (اِخ ) ابراهیم بن عبداﷲ، مکنی به ابن ابی الدم حموی و ملقب به شهاب الدین . از فقهاء و علمای شافعی اواسط قرن هفتم ه...
قاضی چلبی . [ چ َ ل َ ] (اِخ ) ابراهیم آذری از مشاهیر عهد سلطان سلیم خان اول عثمانی است که دیری به قضاوت بعضی از بلاد آناطولی منصوب وسپ...
قاضی چلبی . [ چ َ ل َ ] (اِخ ) حسن بن علی بن امرّاﷲ، مکنی به ابن الحنائی . رجوع به ابن الحنائی حسن شود.
قاضی چلبی . [ چ َ ل َ ] (اِخ ) حسن بن محمدبن محمدشاه فتاری رومی حنفی و یا حسن بن محمد شاه بن محمدبن حمزه ٔ فناری ، معروف به فناری زاده و ...
قاضی جلیس . [ ج َ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن حسین بن حباب اغلبی سعدی تمیمی صقلی ، مکنی به ابوالمعالی . شاعری است ادیب از مردم مصر که به سال ...
قاضی بلخی . [ ی ِ ب َ ] (اِخ ) جعفربن محمد، مکنی به ابومعشر. رجوع به ابومعشر جعفر شود.
قاضی ایجی . (اِخ ) رجوع به قاضی عضد شود.
قاضی باجی . ۞ (اِخ ) سلیمان بن خلف بن سعد، مکنی به ابوالولید مالکی . اندلسی فقیهی است حافظ، مفسر،متکلم ادیب ، شاعر، از اکابر علمای اندلس ...
قاضی باغی . (اِخ ) دهی است جزء دهستان طارم بالا بخش سردان شهرستان زنجان . در 44هزارگزی شمال باختری سردان و 2هزارگزی راه عمومی واقع و مو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.