اجازه ویرایش برای همه اعضا

قازی

نویسه گردانی: QAZY
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷۷ مورد، زمان جستجو: ۵.۱۱ ثانیه
قاضی عبدالجبار. [ ع َ دُل ْ ج َب ْ با ] (اِخ ) ابن احمدبن عبدالجباربن احمدبن خلیل همدانی اسدآبادی بغدادی شافعی معتزلی ، مکنی به ابوالحسن . ...
قاضی قضاةالیمن . [ ق ُ تِل ْی َ م َ ] (اِخ ) احمدبن علی بن ابراهیم بن محمدبن حسین بن زبیر غسانی ، مکنی به ابوالحسین و مشهور به ابن زبیر و ق...
قاضی عبدالرحیم . [ ع َدُرْ رَ ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به قاضی فاضل شود.
قاضی عبدالسلام . [ ع َ دُس ْ س َ ] (اِخ ) ابن عطاء الحق . از مفسران و محدثان هند است که کتاب تفسیری منظوم به نام زادالاَّخره نگاشته است ...
قاضی عبدالغافر. [ ع َ دُل ْف ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل . رجوع به قاضی فارسی شود.
قاضی عبدالوهاب . [ ع َ دُل ْ وَهَْ ها ] (اِخ ) ابن علی بن نصر بغدادی ، مکنی به ابومحمد. از دانشمندان بزرگ مالکی است . رجوع به حسن المحاضرة ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
قاضی نصیرالدین . [ ن َ رُدْ دی ] (اِخ ) یکی از بزرگان عهدسلطان غازان خان مغول . غازان خان به سال 702 هَ . ق . وی را با قاضی قطب الدین موصل...
قاضی نظام الدین . [ ن ِ مُدْ دی ] (اِخ ) محمدولد ارشد مولانا شرف الدین حاجی محمد. در شمار اعاظم فقهای زمان میرزا ابوالقاسم بابر قلمداد میشد ول...
قاضی مسیح الدین . [ م َ حُدْ دی ] (اِخ ) عیسی . اصلش از بلده ٔ ساوه است و در قزوین نشو و نما یافت هم در آنجا کسب کمالات کرد. اعلم علمای عه...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.