مانی
نویسه گردانی:
MANY
مانی در لغت به معنی «اندیشمند» است از ریشه اوستایی «مان» به معنی اندیشه و واژه اوستایی «مانا» به معنی اندیشیدن. در فارسی باستان از آن به معنی «جاودانگی» و «ماندگاری» نیز تعبیر شده است.
بعدها پیامبری ایرانی به این نام ظهور کرد که مادرش از خاندان اشکانی و پدرش مردی به نام پاتک یا فاتک از مردم همدان بوده است. وی نقاش زبردستی بوده و پیروانش را مانویان «اندیشمندان» نامیده اند.
مانی یکی از عروسک های دوقلوی باستانی ایرانیان است این جفت عروسکها که مانی و مانا نام داشته اند اولین عروسک های ایرانی هستند که قدمت آنان به مادها می رسد و ترکیبی از سفال و ریسمان داشته اند و مانی پسر با سری کروی و بدنی استوانه ای و مانا دختر با سری کروی و بدنی مخروطی بوده است که با ریسمان به عنوان گردن و دست و پاها به هم وصل بوده و در انتهای پاها نیز هر دو کفش هایی سفالین داشته اند.
واژه های همانند
۷۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۲ ثانیه
مانی تربتی . [ ی ِ ت ُ ب َ ] (اِخ ) ملا... از مردم تربت است .نویسندگی می کند و طبع خوب دارد. بیت زیر از اوست :زبت کمتر نئی آموز از او تمکین م...
مانی شیرازی . [ ی ِ ] (اِخ ) از شاعران معاصر سام میرزای صفوی بود و در زمان شاه اسماعیل صفوی در سپاهیگری به مقام بلندی رسید. در نقاشی نیز...
مانی الموسوس . [ نِل ْ م ُ وَ وَ ] (اِخ ) محمدبن القاسم مکنی به ابوالحسن متوفی به سال 245 هَ . ق از شاعرانی بود که طبعی بسیار ظریف و لطیف ...
مانی بن پاتک(:فاتک) بهسال 215م در قریهای در مرکز استان میشان(:بابل) در میان رودان زاده شد. پدرش را از مردمان ناحیه همدان دانستهاند(1). گویند که ماد...
حسین آباد مانی . [ ح ُ س َ دِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین . 36هزارگزی باختر آبیک ، 12هزارگزی راه عمومی . ...
ابراهیم قره مانی . [ اِ م ِ ق َ رَ ] (اِخ ) از امرای قره مان در آسیای صغیر، فرزند محمدبن علاءالدین قره مانی . با عم خود علی بیک اتحاد و باپدر ...
معنی . [ م َ نا / م َ نی ی ] ۞ (ع اِ) هرچه قصد کرده شود از چیزی . (از منتهی الارب ). هرچیزی که شخص قصد می کند و مقصود. ج ، معانی . (ناظم ال...
معنی . [ م ُ ع َن ْ نا ] (ع ص ، اِ) اسبی است هجین . (منتهی الارب ).اسب بدنژاد و هجین . (ناظم الاطباء). || فحل پست و بدنژاد. || معنی الکتا...
معنی . [ م ُ ع َن ْ نی ] (ع ص ) عناء معن ؛ مبالغه است . (منتهی الارب ). در مبالغه گویند: عناء معن ؛ یعنی رنج بسیار. (ناظم الاطباء).
معنی . [ م َ نی ی ] (ع ص ) رنج دیده جهت دیگری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشغول و گرفتار. (ناظم الاطباء).