اجازه ویرایش برای همه اعضا

حسام

نویسه گردانی: ḤSAM
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۹ ثانیه
حسام الاسلام . [ح ُ مُل ْ اِ ] (اِخ ) رشتی . رجوع به حسام رشتی شود.
حسام بک زاده . [ ح ُ ب َ دَ ] (اِخ ) علی پاشا. او به زمان سلطان محمدخان رابع کاپتن پاشا بود و درسال 1060 هَ . ق . آنگاه که سمت محافظی ردوس د...
حسام برکشیدن . [ ح ُ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شمشیر کشیدن : احسان چرا کنی و تفضل بجای آنک فردا به روز جنگ و جفا برکشی حسام .ناصرخسرو.
حسام ابیوردی . [ ح ُ م ِاَ وَ ] (اِخ ) محدث است و در زمان المعتضد باﷲ ابوالفتح داودبن المتوکل خلیفه ٔ عباسی (715-724 هَ . ق .)در قاهره میزیست...
حسام نقشبندی . [ ح ُ م ِ ن َ ب َ ] (اِخ ) حسن بن محمدبن حسن ساکن استانبول بود و در 1282 هَ . ق . درگذشت . او راست : شرح شمائل ترمذی . (هدیةالعار...
حسام الدین لر. [ ح ُ مُدْ دی ل ُ ] (اِخ ) یکی از امرای نورین آقا که مغول در 13 شوال 695 هَ . ق . او را کشت . رجوع به تاریخ غازانی ص 104 شود...
مولانا محمد پسر حسام الدین خوسفی شناخته شده به اِبنِ حِسام شاعر ایرانی در گذشته به سال ۸۷۵ هجری است. آرامگاه وی در شهر خوسف از توابع بیرجند واقع است. ...
حسام الدین عمر. [ ح ُ مُدْ دی ع ُ م َ ] (اِخ )ابن حاجی بدرالدین . رجوع به حسام الدین شوهلی شود.
حسام الدین حلی . [ ح ُ مُدْ دی ن ِ ح ِ ل ْ لی ] (اِخ ) محمودبن درویش علی حلی . وی در 1068 هَ . ق . اجازه ای برای محمدبن دنانةبن حسین کعبی ...
حسام شرف الدین . [ ح ُ م ِ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن ابی بکر نسفی . رجوع به حسام نسفی شود.
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۴ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.