اجازه ویرایش برای همه اعضا

لولی

نویسه گردانی: LWLY
مستِ مست؛ پاتیل؛ لولِ لول
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
لولی . (ص نسبی ، اِ) ۞ منسوب به لول که به معنی بی شرمی و بی حیائی باشد. (از غیاث ). لوری . فیج . غره چی . زط. چیگانه .زنگاری . کولی . غربال...
لولی وش . [ وَ ] (ص مرکب ) چون لولی . لولی سان . که چون لولی بود : دلم ربوده ٔ لولی وشی است شورانگیزدروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز.حافظ.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
لولی خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) قحبه خانه . (آنندراج ). بیت اللطف . بیت النطف . بیت النطاف . رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 311 شود.
لولی زاده . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) غریب زاده . (مجموعه ٔ مترادفات ص 312).
لولی محله . [ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی به تنکابن مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 107).
لولی وش مغموم : همچون بی خانمانی غمگین ( کسی که غم بی خانمانی دارد ) لولی : بی خانمان ؛ وش : پسوند نسبت دهنده ؛ مغموم : غمگین
لولی هندوستانی . [ ی ِ هَِ ] (اِخ ) نام وی محمد و از شوریدگان بی سر و سامان آن مملکت بود و به شیوه ٔ مجذوبان و دیوانگان سلوک می نمود. وارس...
مروارید
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.