فراز
نویسه گردانی:
FRʼZ
1. بلندی، بلندا، اوج، مانند بر فراز آسمان ها
2. گزیده یا بخشی از یک متن، مانند فرازی از نهج البلاغه (در این معنا، این واژه فارسی نیست بلکه همان عبارت phrase در انگلیسی است)
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
فراز و نشیب . [ ف َ زُ ن ِ / ن َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بلندی و پستی . سربالایی و سرازیری : که این ترک بدساز مردم فریب نبیند همی از فراز و ن...
فراز و فرود کنایه به دور کامل از پدیداری و میرایی در هر چیزست. برای مثال به بالا رفتن و سرنگونی فواره
آب گفته می شود... یا به فرازش کامل خورشید در ...
بستان فراز. [ ب ُ ف َ ] (اِ مرکب ) گلستان . (ناظم الاطباء).
فراز گردیدن . [ ف َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) بسته شدن : فراشو چو بینی در صلح بازکه ناگه در توبه گردد فراز. سعدی .رجوع به فراز شدن و فراشدن ...
نشیب و فراز. [ ن ِ / ن َ ب ُ ف َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پست و بالا. دشت و کوه . سهل و جبل : رسیدند زی شهر چندان فرازسپه خیمه زد در نشیب ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نشیب و فراز دیده . [ ن ِ / ن َ ب ُ ف َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مجرب . که سخت و سست و پست و بلند جهان دیده است . سرد و گرم چشیده . تجربت ان...
فراض . [ ف ِ ] (ع اِ) جامه . گفته میشود: ما علیه فراض ٌ؛ یعنی بر او جامه ای نیست و نیز گویند چیزی از جامه است . (اقرب الموارد). رجوع به فرا...
فراض . [ ف ِ ] (اِخ ) جایی بین بصره و یمامه در نزدیکی فُلَیْج ، از دیار بکربن وائل . (معجم البلدان ).
فراض . [ ف ِ ] (اِخ ) تخوم شام و عراق و جزیره را گویند که در سمت مشرق فرات واقع شده است . خالدبن ولید به این مکان آمد و سپاهیان روم و عرب...