۳۳۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۵ ثانیه
سنگ مغناطیس . [ س َ گ ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجر مغناطیس . سنگ آهن ربا. و آن سنگی باشد که آهن را کشد و اگر آنرا به سیر بیالایند جاذب...
سنگ سلیمانی . [ س َ گ ِ س ُ ل َ / ل ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از اقسام کالسدوان ۞ است که جزو سنگهای مجاور کوارتز محسوب میشود، این سن...
سنگ روشنایی . [ س َ گ ِ رَ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجرالنور است که مرقشیشا باشد و آنرا در دواهای چشم بکار برند. (برهان ). مرقشیشا که در ...
سنگ انداختن . [ س َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) افکندن سنگ . || بمجاز، موانع و عوائقی برای کسی ایجاد کردن . (یادداشت مؤلف ).
بر سنگ آمدن . [ ب َ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) به سنگ برخوردن . بر سنگ آمدن پا. بسنگ آمدن پا. (آنندراج ).- برسنگ آمدن تیر ؛ بر نشانه اثر نکرد...
سنگ پراکنده . [ س َ گ ِ پ َ ک َ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگ باران . سنگ که بربدن کسی می زدند و او را بردار می کردند : آه و دردا که ا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
سنگ تاب کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با ریختن سنگ تفته در مایعی آنرا گرم کردن . (یادداشت بخط مؤلف ): رضیف ؛ شیر سنگ تاب کرده . (منتهی ا...
سنگ چین کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دور زمینی را سنگ چیدن و محفوظ داشتن آنرا. گرداگرد زمین بی صاحبی (زمین موات را) سنگ چین کنند بخاطر ح...
سنگ راه شدن . [ س َ گ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مانعشدن و منع کردن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). مزاحم و مانع و انگل شدن . (...