حکم دار. [ ح ُ ] (نف مرکب ) حاکم .
حکم اول . [ ح َ ک َ اَوْ وَ ] (اِخ ) سومین خلیفه ٔ اموی اسپانیا. از 180 تا 206 هَ . ق . رجوع به تاریخ سلاطین اسلام لین پول و رجوع به حکم بن...
حکم آباد. [ ح ُ ] (اِخ ) قصبه مرکز دهستان حکم آباد بخش صفی آباد شهرستان سبزوار. سکنه ٔ آن 3215 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه ، ک...
حکم آباد. [ ح ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش صفی آباد شهرستان سبزوار است . این دهستان در جنوب باختری صفی آباد و خاور دهستان ...
حکم انداز. [ ح ُ اَ ] (نف مرکب ) تیرانداز که هیچگاه تیر او خطا نکند. قَدرانداز. قادرانداز : به بی نیازی ایزد اگر خورم سوگندکه نیست همچو منی ش...
حکم ثانی . [ ح َ ک َ م ِ ](اِخ ) ملقب به المستنصر. نهمین خلیفه ٔ اموی اسپانیااز 350 تا 366 هَ . ق . رجوع به حکم المستنصر شود.
حکم دمشقی . [ ح َ ک َ م ِ دِ م َ ] (اِخ ) یکی از مشاهیر اطبائی است که در عصر بنی امیه ظهور نمود. پدرش ابوالحکم هم یکی از بزرگان عالم پزشکی...