اجازه ویرایش برای همه اعضا

سِر

نویسه گردانی: SR
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۱ ثانیه
سَ سُ. بیان منفی سر و قیافه به گویش کازرونی(ع.ش)
میدان سر. [ م ِ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا تجن بخش مرکزی شهرستان شاهی ، واقع در 8هزارگزی جنوب باختری شاهی با 370 تن جمعیت . آب آ...
گل سرشور. [ گ ِل ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی که با آن سر شویند، لهجه است عامیانه برخلاف کلی قیاس. گلی که سر را با آن شستشو دهند. معادن آن در ...
هلومه سر. [ ] (اِخ ) هلوم سر. رجوع به هلوم سر شود.
مغنده سر. [م ُ غ ُ دَ / دِ س َ ] (ص مرکب ) آنکه سر مغنده یا چون مغنده دارد. آنکه سری گلوله مانند دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع ...
مفتول سر. [ م َ س َ ] (ص مرکب ) کج سر و معوج سر. (ناظم الاطباء).
گرلسپه سر. [ گ َ ل َ پ َ س َ ] (اِخ ) از ییلاقات سخت سر است . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 203).
گرماب سر. [ گ َ س َ ] (اِخ ) از جمله دهات لاریجان . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 154).
گشاده سر. [ گ ُ دَ / دِ س َ ] (ص مرکب ) بی حجاب . سرباز. روی گشاده : گشاده سر کنیزان و غلامان چو سروی در میان شیرین خرامان .نظامی .
گوراب سر. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش کوچصفهان شهرستان رشت واقع در 9 هزارگزی باختر کوچصفهان در طرفین شوسه ٔ کوچصفهان به رش...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.