۴۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
سر و خشت . [ س َ رُ خ ِ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در جایی و محلی گفته میشودکه شخصی را سخنی گویند یا از روی مهربانی نصیحتی نمایند او نشنود. (ب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حامی، پشتیبان
سایه ای بر سر داشتن: کنایه بر شوهر داشتن، غمخوار داشتن
سربه مهر /sarbemohr/ (صفت) ۱. سربسته و مهرشده. ۲. ویژگی پاکت یا کیسه که سر آن را بسته و لاکومهر کرده باشند. ۳. [مجاز] دستنخورده و نهفته. فرهنگ فارس...
دست به سر. [ دَ ب ِ س َ ] (ص مرکب ) دست بر سر. متحیر و متأسف . (غیاث ) : آن سرور کائنات وآن فخر بشرجبریل امین ز قرب او دست بسر. ؟ (از آنندراج...
سر و بند. [ س َ رُ ب َ ] (اِ مرکب ،از اتباع ) عهد و عصر. در محاوره گویند که فلان کار در سر و بند فلان پادشاه واقع شد. (غیاث ) (آنندراج ).
سرنگرفتن . [ س َ ن َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب منفی ) موافقت نکردن و درنگرفتن صحبت . || درنگرفتن . (غیاث ) (آنندراج ). انجام نشدن : معامله سر نگر...
سر نهادن . [ س َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) مجازاً،خواب کردن . (غیاث ) (آنندراج ). خوابیدن : برمدار از مقام مستی پی سر همانجا بنه که خوردی می ....
سر وازدن . [ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) اعراض کردن . (آنندراج ) (غیاث ). سر باززدن : عاقلانی که ز زنجیر تو سر وازده اندغافلانند که بر دولت خود پا ز...
سر واکردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پریشان کردن زنان موی در مآتم . (آنندراج ). || باز کردن سر چیزی را : سر وانکند شوخ دغاباز من از نازگر ...