اجازه ویرایش برای همه اعضا

سِر

نویسه گردانی: SR
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶۷ مورد، زمان جستجو: ۲.۰۸ ثانیه
ماهانه سر. [ ن َ / ن ِ س َ ] (اِخ ) قلعه ای است به مازندران که آن قلعه در دست حکام سادات زیدیه بودو امیر تیمور آن را تسخیر و تاراج نمود. ...
مرداب سر. [ م ُ س َ] (اِخ ) دهی است از دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان در 7هزارگزی جنوب رودسر و 5 هزارگزی شمال رحیم آباد در جلگه ...
گلخانه سر. [ گ ُ ن َ س َ ] (اِخ ) از ییلاقات توابع و دهات تنکابن است . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 145).
صندوق سر.[ ص َ ق ِ س ِرر ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از رازدار و در مقام خوش طبعی و بی تکلفی گویند: من صندوق سر کسی نیستم که حرفهای م...
شوریده سر. [ دَ /دِ س َ ] (ص مرکب ) بی قرار و بی ثبات و قلندر. (ناظم الاطباء). مختل العقل . (یادداشت مؤلف ). || مجذوب . عاشق . شیدا. آشفته . با...
کندانه سر. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان الموت بخش معلم کلایه است در شهرستان قزوین واقع است و 170 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
نوعی پرچ سر برجسته
سر بردن . [ بِ س َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بسر بردن . (آنندراج ). طی کردن . گذراندن . انجام دادن : ..........................................................
اشاره به واژهء قرمساق که دو سر آن، حرف "قاف" دارد. رجوع کنید به [dehkhodaworddetail-ac7cbb04fc64444e9bf1843b547d8df9-fa.html قرمساق]
بی پا و سر. بی پا و سر شدن. سر از پا نشناختن. به اخلاص رسیدن برابر ذوالجلال. /////////////////////////////////////////////////////////////////////////...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.