۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
فتان . [ ف ُ ] (نف ، ق ) افتان : دلش حیران شد از بی یاری بخت فتان ،خیزان ، ز ناهمواری بخت . نظامی .رجوع به افتان و افتادن شود.
فتان . [ ف َ ] (ع اِ) غلافی از پوست که بر پالان کشند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
فتان . [ ف َت ْ تا ] (ع ص ) مبالغت در فتنه . سخت فتنه جو. عظیم فتنه انگیز. (اقرب الموارد). || شورانگیز. (ربنجنی ). سخت زیبا و دلفریب که به ز...