اجازه ویرایش برای همه اعضا

کوب

نویسه گردانی: KWB
کوب. (ا)، (زبان مازنی)، فرش حصیری.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه
جاده کوب . [ جادْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) چیزی که با آن راه صاف کنند: ماشین جاده کوب . چرخ راه کوب .
پاشنه کوب . [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) کسی که در پس گریخته بدود. (غیاث اللغات ).
باره کوب . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آلتی جنگی تخریب باره و حصار و دژ را. منجنیق . ابزاری چون توپ و تانک امروز.
ادویه کوب . [ اَدْ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) ادویه سا.
باروت کوب . (نف مرکب ) باروطکوب . کسی که باروت میسازد. (ناظم الاطباء). آنکه باروت را کوبد و نرم سازد.
ساروج کوب . (نف مرکب ، اِ مرکب ) ساروج ساز. ساروج گر.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بالستیک
ناصیه کوب . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) مساجد. (از آنندراج ). جای ناصیه به زمین کوفتن . جای پیشانی به زمین سائیدن . سجده گاه مسجد. || (نف مرک...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۸ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.