راهی . (ص نسبی ) از «راه » بمعنی طریق + «یا» نسبت ، هر چیز منسوب به راه . (فرهنگ نظام ). || مسافر. (ناظم الاطباء). کاروانی . سفری . (یادداشت م...
راهی . (ع ص ) اسم فاعل از ریشه ٔ «رهو» که به اعلال «راه » میشود. فراخ . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به راه در همین لغت نامه ...
کَج راهی. گمراهی، انحراف، اشتباه، خبطِ دماغ. (پاتوبیولوژی) انحراف از جریان یا حالت معمولی. مترادفِ این واژه در زبان انگلیسی Aberration می باشد.
خوش راهی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) خوش رفتاری در اسب و چارپا. راهواری . غیرحرونی . غیرسرکشی با تندروی .
باغ راهی . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بحرآسمان بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، که در 42 هزارگزی جنوب باختری ساردوئیه و 20 هزارگزی جنوب...
راهی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روانه شدن و سفر کردن . (ناظم الاطباء). براه افتادن . (یادداشت مؤلف ). روانه شدن . (بهار عجم ). جاری شدن . رو...
نیمه راهی . [ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) منسوب به نیمه راه : رفیق نیمه راهی . (فرهنگ فارسی معین ).
راهی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روانه ساختن . عازم کردن . گسیل داشتن . فرستادن . به رفتن داشتن .- راهی کردن کسی را ؛ روانه ساختن وی . (ی...
راهی ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) روانه ساختن . روان کردن . عزیمت دادن . گسیل داشتن : پس آنگاهی جمازه ساخت راهی بر ایشان گونه گونه ساز شاهی...
بچه ٔ سر راهی . [ ب َ چ َ / چ ِ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ی ِ س َ رِ / رْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن طفل که از کوچه برداشته باشند. بچه ٔ کو. آن طفل ک...