اجازه ویرایش برای همه اعضا

چاکر

نویسه گردانی: CAKR
جان نثار، بنده، خدمتکار، خادم، فدائی. صفت فاعلی مرکب مرخم از مصدر چاکیدن است به معنای جر دادن٬ شکاف دادن٬ پاره کردن.
تو کجائی تاشوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
مولوی
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
چاکر. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) نوکر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). ملازم . (آنندراج ). خادم . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). خدمتکار. (ناظم ا...
چاکر. [ ک َ ] (هندی ، اِ) کلمه ای که هندیان قدیم در هیئت و نجوم بکار میبرده اند. رجوع بکتاب «تحقیق ماللهند» ص 133 شود.
چاکر. [ ک َ ] (اِخ ) تخلص «غازی مازندرانی » که از شعرای عصر قاجاریه بوده است . و رجوع به غازی مازندرانی در همین لغت نامه و در مجمع الفصحاء...
چاکر. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کند گلی بخش سرخس شهرستان مشهد که در 12 هزارگزی جنوب باختری سرخس واقع شده ، گرمسیر است و 650 تن سکن...
چاکر. [ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مارز بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 152 هزارگزی جنوب کهنوج و 15 هزارگزی شمال راه مالرو مارز ...
چاکر در سنسکریت چاکریکه cAkrika و به معنی گاریچی می باشد.*** فانکو آدینات 09163657861
چاکر قراول . [ ک َ ق َ وُ ] (اِخ ) نام طائفه ای از ترکمن های ساکن خاک ایران که در گرگان سکونت دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 103).
چاکر اشرفی . [ ک َ رِ اَ رَ ] (اِخ )شاعری در عصر قاجار که نامش محمود بوده و گاهی غزل میگفته است . و رجوع به مجمع الفصحاء ج 2 ص 92 شود.
چاکر بیگ کولابی . [ ک َ ب َ گ ِ ] (اِخ ) مردی از اهالی «کولاب » (ولایتی در افغانستان ) که در سال 957 هَ . ق . با «میرزا کامران » (شاهزاده ای از...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.