اجازه ویرایش برای همه اعضا

شکر

نویسه گردانی: ŠKR
28. نیشکر (Saccharum officinarum) نوعاً گیاهی هندی یا بهتر بگوییم از جنوب خاوری آسیا است، اما تاریخچه آن در ایران آن قدر اهمیت دارد که در اینجا چند سطری به آن اختصاص دهیم. در سالنامه‌های سویی شکر سخت (ši-mi ، با معنای واژه به واژه ی "عسل سنگی") و pan-mi ("نیم‌عسل") را به ایران ساسانی و تسائو (جغتا) بسته اند. روشن نیست دومی را باید چه نوع شکری دانست. پیش از پیدایش شکر همه جا عسل را در شیرین کردن خوراکهایشان کار می‌ گرفتند و از همینرومردمان باستان شکر را گونه ای عسل می‌دانستند که بی زنبور از نی فراهم آرند. نام ši-mi نخستین بار در Nan fan ts'ao mu čwan آمده؛ نیشکر هم نخستین بار در همین اثر بازنمائی و محصول کیائوـ چی (Kiao-či) (تونکن) دانسته شده است؛ بر پایه این متن، بومیان این سرزمین شکر را ši-mi می‌نامند که چه بسا برگردان واژه به واژه ی نام تونکنی آن باشد. در سال 285 ترسائی ، فوـ نان (Fu-nan) (کامبوج) ču-čö ،("نیشکر") را چون خراج به چین فرستاد.
گویا در دوره تانگ شکر را از ایران نیز به چـــــین می بردند، زیرا مــون شن (Mon Šen) که در نیمه دوم سده هفتم Ši liao pen ts'ao را نوشته است، می‌گوید شکری که از پوـ‌سه (ایران) به سه‌ـ‌چوان می‌آید عالی است. سوـ کون (Su Kun)، که پیرامون سال 650ترسائی به بازنگری در T'an pen ts'ao پرداخته، شکر وارداتی از سی ژون (Si Žun) را ستوده که باز هم می تواند اشاره به مناطق ایرانی باشد. در مورد ورود و پراکندگی نیشکر در ایران اطلاعات دقیق موجود نیست. لیپمان نظریه‌ای پرآب و تاب ساخته و پرداختـــــــه بر این پایه که بی گمان مسیحیان جندی‌شاپور، شهری که با هند در ارتباط بود و طب هندی در آنجا تدریس می‌شد، کشت نیشکر و صنعت تهیه شکر را در آنجا رواج داده اند. اینها همه گمانه زنی هائی است
بس هوشمندانه که هیچ سندی آن را تأیید نمی‌کند. دانسته‌ها در این مورد در همین حد است که مورخ ارمنی، موسی خورنی، در نیمه دوم سده پنجم نوشته است که نیشکر در المائیس در نزدیکی جندی شاپور کشت می‌شده، و اینکه نویسندگان عربی نویس بعد از او چون ابن حوقل، مقدسی و یاقوت به کشت نیشکر و تولید شکر در برخی بخشهای ایران اشاره کرده‌اند. متن چینی پیشگفته از آن رو اهمیتی دارد که نشان می‌دهد شکر در سده ششم م. در دوران ساسانی شناخته بود. همان طور که مشهور است، عربها پس ازگشودن ایران (سال 640 ترسائی ) به صنعت تصفیه شکر علاقه فراوان نشان داده آغاز به پراکندن کشت نیشکر در فلسطین، سوریه، مصر و سرزمین های دیگر کردند. چینی‌ها در فن تولید شکرهیچ وامی به ایرانیان ندارند. در سال 647 ترسائی ، فغفور تایی تسون (T'ai Tsun) مشتاق شد رموز تولید شکر را فراگیرد، و هیئتی را به ماگادها در هندوستان فرستاد تا فرایند جوشاندن شکر را بررسی کنند، و نیشکرکاران یان‌ـ‌چو (Yan-čou) این شیوه را بر گزیدند. رنگ و مزه این فرآورده در آن زمان برتر از گونه هندی بود. مردانی از قاهره نزدیک پایان دوره مغول فن پالایش شکر را به چینی‌ها آموختند. از کتاب در دست انتشار مرکز نشر دانشگاهی، به شناخت دو سویه ایران و چین باستان، ، بـــــرگردان فارسی مهرداد وحدتی دانشمند از ساینو-ایرانیکا اثر جــــــاوید برتولد لوفر، آمریکائی آلمانی تبار.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
آب نی شکر. [ ب ِ ن َ / ن ِ ش َ / ش ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عسل القصب . (تحفه ).
شکر فشاندن . [ ش َ ک َ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) شکرافشاندن . شکر پاشیدن . (یادداشت مؤلف ) : سنگست و سفال بر دل توگر بر سر او شکر فشانی . ناصرخس...
شکر خاییدن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکر خوردن . || کنایه از شیرین کام شدن . (یادداشت مؤلف ) : تا همی خوانی تو اشعارش همی خایی شکرتا همی...
شکر خندیدن . [ ش َ ک َ خ َ دی دَ ] (مص مرکب ) خنده ٔ شیرین وشکرین کردن . به لطف و دلکشی متبسم شدن : رخی از آفتاب اندوه کش ترشکر خندیدنی از...
شکر گزاردن . ۞ [ش ُ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) سپاس و حمد به جای آوردن : بر دلم میگردد... غزوی بکنیم بر جانب هندوستان دوردست تر تا سنت پدران ت...
قشلاق شکر. [ ق ِ ش ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان نازلو از بخش حومه ٔ شهرستان ارومیّه واقع در 22500 گزی شمال خاوری ارومیّه و 4500 گزی خاور شوسه ٔ ...
کلاته شکر. [ ک َ ت ِ ش ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد محلی جلگه ای و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
گوارش شکر. [ گ ُ رِ ش ِ ش َ / ش ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جهت تسخین معده و تقویت هاضمه و رفع بلغم و رطوبات نافع است . کبابه ، قاقله صغ...
جزیره ٔ شکر. [ ج َ رَ ی ِ ش ُ ] (اِخ ) این جزیره در شرق اندلس قرار دارد و آن را جزیرة شقر گویند. (از معجم البلدان ). و رجوع به کتاب فوق ذیل ...
شکر افشاندن . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ اَ دَ ] (مص مرکب ) شکر فشاندن . شکر پاشیدن . شکر ریختن . (یادداشت مؤلف ). || سرود خوش خواندن . خنیاگری کرد...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.