اجازه ویرایش برای همه اعضا

گو

نویسه گردانی: GW
{گَ - و} پهلوان - دلیر
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
علی گو. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیک ، بخش سراسکند شهرستان تبریز. داراي 163تن سکنه . آب آن از رودخانه تأمین میشود. و محصول آن...
غلط گو.[ غ َ ل َ ] (نف مرکب ) غلطگوی . رجوع به غلطگوی شود.
قصه گو. [ ق ِص ْ ص َ / ص ِ ] (نف مرکب ) گوینده ٔ قصه . داستان گوی . قاص . (منتهی الارب ).
گنه گو. [ گ ِ ن ِ گ ُ] (اِخ ) ۞ هانری دُ (1609 - 1676 م .). مستوفی و وزیر دادگستری لوئی چهاردهم .
متل گو. [ م َ ت َ ] (نف مرکب ) چربک گو. مستهزی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نوح اندر بادیه کشتی بساخت صد متل گو از پی تسخر بتاخت در بیابانی...
محل گو. [ م َ ح َ ] (نف مرکب ) محل گوی . گوینده ٔ لایق و شایسته . (ناظم الاطباء). آنکه سخن بر وقت و به موقع آن زند و بی محل گوی مقابل آن . (...
مدح گو. [ م َ ] (نف مرکب ) مدح گوی . رجوع به مدح گوی شود.
نرم گو. [ ن َ ] (نف مرکب ) نرم گفتار. نرم زبان . که به ملاطفت و مدارا با مردم سخن گوید.
نیل گو. [ گ َ / گُو ] (اِ مرکب ) نیله گاو. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نیل گاو و نیله گاو شود.
هزل گو. [ هََ ] (نف مرکب ) بیهوده گو و یاوه درای . (آنندراج ). رجوع به هزل شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۵/۰۶/۱۲ Iran
0
0

به نظر می رسد ریشۀ نام گیو و کلمۀ فارسی گَو به معنی جنگجو در واژۀ سانسکریتی زیر محفوظ مانده است:
गव्यु gavyu adj. desirous of battle

جواد مفرد کهلان
۱۳۹۵/۰۶/۱۲ Iran
0
0

گیو به معنی سانسکریتی battle اشتباه است در اصل cattle گله (گاو) بوده است. لذا گیو می تواند صاحب گله و گَو می تواند نیرومند همچون گاو نر باشد.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.