اجازه ویرایش برای همه اعضا

گو

نویسه گردانی: GW
{گَ - و} پهلوان - دلیر
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
یکی گو. [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) یکی گوی . موحد. (یادداشت مؤلف ). که یکتایی خدا را گوید. که به خدای یکتا قائل شود. یکتاپرست : شکر ایزد همی ...
یله گو. [ ی َ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) یله گوی . بیهوده گوی . هرزه گو. (یادداشت مؤلف ) : مپندار بر روز شب را مقدم چو هر بی تفکر یله گوی عامی .ناصرخ...
نیله گو. [ ل َ / ل ِ گ َ ] (اِ مرکب ) نیله گاو. نیل گاو. نیل گو. رجوع به نیله گاو شود.
مغلق گو. [ م ُ ل َ ] (نف مرکب ) که مغلق گوید. آنکه دریافت معنی سخن وی دشوار باشد. (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغلق شود.
مهمل گو. [ م ُ م َ ] (نف مرکب ) مهمل گوینده . یاوه گو. آن که سخن بی معنی و بی اراده و بی قصد و بی نتیجه می گوید. (ناظم الاطباء).
مدیح گو. [ م َ] (نف مرکب ) مداح . مدیح گوی . رجوع به مدیح گوی شود.
مدحت گو. [ م ِ ح َ ] (نف مرکب ) مداح . مدیحه گو. مدحتگر. شاعر که مدح ممدوحی کند.
محال گو. [ م ُ ] (نف مرکب ) محال گوی .
لیسه گو. [ س َ ] (اِخ ) موضعی به شاهکوه مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 126).
متلک گو. [ م َ ت َ ل َ ] (نف مرکب ) متلک گوی . کسی که عادت به متلک گفتن دارد. بدزبان . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). لغازگو. لغزخوان . (...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۸ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۵/۰۶/۱۲ Iran
0
0

به نظر می رسد ریشۀ نام گیو و کلمۀ فارسی گَو به معنی جنگجو در واژۀ سانسکریتی زیر محفوظ مانده است:
गव्यु gavyu adj. desirous of battle

جواد مفرد کهلان
۱۳۹۵/۰۶/۱۲ Iran
0
0

گیو به معنی سانسکریتی battle اشتباه است در اصل cattle گله (گاو) بوده است. لذا گیو می تواند صاحب گله و گَو می تواند نیرومند همچون گاو نر باشد.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.