اجازه ویرایش برای همه اعضا

گو

نویسه گردانی: GW
{گَ - و} پهلوان - دلیر
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
گنده گو. [ گ ُ دَ / دِ ] (نف مرکب ) در تداول عامه ، آنکه سخنان بزرگتر از حد خود زند. آنکه اندازه ٔ خود در سخن گفتن نگاه ندارد.
گزاف گو. [ گ ُ / گ ِ / گ َ ] (نف مرکب ) گزاف گوی . گزافه گو. گزافه گوی . لاف زن . بیهوده گوی . خراص . (ملخص اللغات حسن خطیب ) : خردمندان دانستندی...
درشت گو. [ دُ رُ ] (نف مرکب ) درشت گوی . درشت گوینده . خشن . که سخن نه بملایمت گوید. گستاخ . و رجوع به درشت گوی شود.
خطبه گو. [ خ ُ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) خطیب . گوینده ٔ خطبه .
خلاف گو. [ خ ِ / خ َ ] (نف مرکب ) غیرواقعگو. دروغگو. غیرمطابق واقعگو. کاذب : هر طبع که او خلاف جویست چون پرده ٔ کج خلاف گویست .نظامی .
اذان گو. [ اَ ] (نف مرکب ) اذان گوی . مؤذن . آنکه اذان گوید.
جونه گو(Joone go)جانورْ گاو، گاو، گاو نر
مرده گو (گُ) گایینده مرده در معنای تحت اللفظی کسی که با یک انسان فوت کرده(مرده _درگذشته) ، آمیزش جنسی انجام می دهد دشنامی عامیانه در افغانستان
بذله گو. {بَ ذ لِ} (ا. و ص. مر.). مرغوب سخن. گزیده گوی. خوش طبع و لطیفه گو. (ناظم الاطباء). ظریف و خوش صحبت. (آنندراج ) (ناظم الاطباء): بذله گوی. شوخی...
هرزه گو. [ هََ زَ / زِ ] (نف مرکب ) یاوه گوی . (ناظم الاطباء) : نوای بلبلت ای گل کجا پسند افتدکه گوش هوش به مرغان هرزه گو داری . حافظ.رجوع ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۸ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۵/۰۶/۱۲ Iran
0
0

به نظر می رسد ریشۀ نام گیو و کلمۀ فارسی گَو به معنی جنگجو در واژۀ سانسکریتی زیر محفوظ مانده است:
गव्यु gavyu adj. desirous of battle

جواد مفرد کهلان
۱۳۹۵/۰۶/۱۲ Iran
0
0

گیو به معنی سانسکریتی battle اشتباه است در اصل cattle گله (گاو) بوده است. لذا گیو می تواند صاحب گله و گَو می تواند نیرومند همچون گاو نر باشد.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.