بخاری
نویسه گردانی:
BḴARY
جلالالدین بخاری ، مشهور به میرسرخ، از عرفای قرن هفتم، از مشهورترین خلفای شیخ بهاءالدین زکریا * و بنیانگذار سلسله جلالیه. وی فرزند سیدعلی ابوالمؤید بود. سلسله نسب سید جلالالدین با نُه واسطه به امام هادی علیهالسلام میرسد (فرشته، ج2، ص412ـ413؛ زیدی، ص71). جلالالدین در 595 (غلام سرور لاهوری، 1355ش، ص32) یا 596 (آریا، ص43) در بخارا متولد شد. مقدمات علوم متداول را زیر نظر پدرش به پایان رساند، سپس به عبادت و ریاضت مشغول شد و به پدر خود دست ارادت داد (بخاری، ص9؛ غلام سرور لاهوری، 1371ش، ص127). پس از آن، از بخارا به مکه و مدینه (غلام سرور لاهوری، 1355ش، ص34) و در 635، به شبهقاره هند رفت (داراشکوه بابری، ص116) و در قریه بَکَّر (بْهَکّر، امروزه در پاکستان) ساکن شد و در آنجا با دختر شخصی به نام سید بدرالدین ازدواج کرد (غلام سرور لاهوری، 1371ش، همانجا؛ همو، 1332، ج2، ص37). سپس به مُلتان، نزد بهاءالدین زکریا، رفت و سی سال در خانقاه شیخ بهاءالدین و در خدمت او ماند (غلام سرور لاهوری، 1371ش؛ زیدی، همانجاها) و خرقه خلافت سلسله سهروردیه * را از وی گرفت (غلام سرور لاهوری، 1355ش، ص33).
پس از وفات شیخ بهاءالدین (661 یا 666)، سیدجلال که از رقابت جانشینان ملتانی به ستوه آمده بود (زیدی، همانجا؛ اکرم، ص276)، با اجازه شیخ صدرالدین عارف (متوفی 684 یا 776)، فرزند و خلیفه شیخ بهاءالدین، از ملتان به قریه اوچ رفت و بقیه عمر خود را در آنجا به ارشاد مردم گذراند (غلام سرور لاهوری، 1371ش؛ همو، 1355ش، همانجاها). با آمدن او، اوچ به صورت مرکز اسلامی درآمد (زیدی، همانجا)، محله بخاریان در این قریه بنیان نهاده شد و نام قریه به «اوچ بخاری» تغییر کرد (غلام سرور لاهوری، 1371ش، ص128؛ اکرم، همانجا؛ زیدی، ص71). وی در ایالت پنجاب نیز به تبلیغ اسلام پرداخت و شهر جنگ (جهنگ ) را در آنجا بنیان نهاد (زیدی، همانجا؛ اکرم، ص277).
جلالالدین علاوه بر میرسرخ (زیدی، ص14)، القاب بسیار دیگری داشت، از جمله: جلال سرخ (زیدی، ص71)، منیرشاه (همان، ص14)، شیرشاه (غلام سرور لاهوری، 1332، ج2، ص35) و سرخپوش (شیمل، ص354).
جلالالدین بخاری در 690 در اوچ وفات یافت و همانجا دفن شد. امروزه آرامگاه او زیارتگاه است (غلام سرور لاهوری، 133، ج2، ص38؛ همو، 1355ش، ص36). به نوشته زیدی (ص72)، به علت سیلی که در اوچ آمد جنازه او را به جای دیگری منتقل کردند که جای آن دقیقاً مشخص نیست. خانقاهی نیز با نام سیدجلالالدین بخاری در اوچ وجود دارد (غلام سرور لاهوری، 1355ش، ص60ـ61؛ تریمینگام ، ص65).
اغلب تذکرهنویسان سیدجلالالدین بخاری را با نوهاش، سیدجلالالدین حسین بخاری ملقب به مخدوم جهانیان، اشتباه گرفتهاند (زیدی، همانجا؛ نیز رجوع کنید به جلالالدین حسین بخاری*). همانطور که در برخی منابع آمده است، سیدجلالالدین صاحب سه پسر بود به نامهای سیداحمد کبیر، سیدبهاءالدین و سیدمحمد غوث (فرشته، ج2، ص415؛ داراشکوه بابری، ص116؛ بخاری، ص10ـ11). دو تن از فرزندان سیداحمد بسیار معروف بودند: سیدجلالالدین حسین ملقب به مخدوم جهانیان، و سیدصدرالدین راجا معروف به راجوقَتّال (داراشکوه بابری، همانجا؛ رضوی، ج1، ص277). اما به گفته رحمان علی (ص138)، جلالالدین دو پسر به نامهای احمد و محمود داشت و مخدوم جهانیان پسر سیدمحمود بود.
از آثار سید جلالالدین فقط میتوان به بخشی از کتاب خلاصةالعارفین اشاره کرد که مجموعه تقریرات شیخبهاءالدین زکریا ملتانی است و به صورت خلاصه از زبان سه عارف بزرگ (شیخ جلالالدین بخاری، خواجه فریدالدین گنجشکر چِشْتی و خواجه نظامالدین اولیاء) در سه بخش نقل شده است (زیدی، ص114؛ برای آگاهی از نسخ خطی این کتاب رجوع کنید به منزوی، ج3، ص1432). کتابی نیز از خلیفه محمد رمضان درباره زندگی و کرامات سید جلالالدین، به نام احوال سیدجلالالدین سرخپوش وجود دارد (منزوی، ج11، ص1075).
جلالیه. شاخهای از سهروردیه است و پیروان آن از طرفداران شریعت در طریقت سهروردیهاند؛ یعنی، به شریعت و اصول و عقاید اسلامی پایبندند (نوشاهی، ج1، ص153؛ زیدی، ص15ـ16). طبق اکثر منابع، سلسله جلالیه در اصل به جلالالدین بخاری (میرسرخ) منسوب است و او را بنیانگذار و مؤسس این سلسله میدانند (زیدی، ص72؛ آریا، ص45). شوشتری (ج1، ص146) پیروان وی را بخاریه خوانده است. اما برخی مخدوم جهانیان را بنیانگذار سلسله جلالیه یا جلالیه بخاریه دانستهاند (مشکور، ص311؛ تیتوس، ص127).
جلالیان به جلالی فقیر نیز شهرت دارند (زیدی، ص16) و بیشتر آنان در اوچ ساکناند. این سلسله در هندوستان شهرت بسیاری داشته است (شیروانی، ص122). به نوشته شیروانی، فقیران جلالی خود را شیعه میدانند و به تبرّی قائلاند (همانجا). آنها در دکن، در محلی اجتماع میکنند که به آن پینوکنداه میگویند (زیدی، همانجا). آنان هر سال، در اول جمادیالآخره، با فقرای سلسلههای دیگر جشنی برگزار میکنند و در آن نمایندگانی، برای زیارت مقابر صوفیان بزرگ به مدت دو سال، انتخاب مینمایند (همان، ص16ـ17).
سلسله جلالیه یا درویشان جلالی را میتوان شاخهای از اهل فتوت دانست که به تدریج به قلندریه و بعد از آن نیز به خاکساریه جلالی نزدیک شدند (زرینکوب، ص357، 373؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به خاکساریه * ). جلالیان از اواخر قرن هشتم به بعد به شاخههای کوچکتری تقسیم شدند. از گروههای کوچکتر این سلسله میتوان به چیهالتان، به معنای «چهلاَبدان»، اشاره کرد. آنان ادعا میکنند از بطن زنیزاده شدهاند که چهل معجون عشق را نوشیده و صاحب چهل فرزند شده است (تیتوس، همانجا).
برخی از ویژگیهای آنان عبارت است از:
1)در یک مکان مستقر نمیشوند و بیشتر ایشان اوقات خود را به سیاحت میگذرانند (همانجا)؛ 2)به نماز و روزه و سایر عبادات، اهمیت چندانی نمیدهند و ریاضتهای صوفیانه را قبول ندارند (شیروانی، همانجا)؛ 3)بعضی از آنان مار و عقرب و جانوران موذی را میخورند (همانجا)؛ 4)بنگ و مسکرات بسیار مصرف میکنند (همانجا؛ عزیزاحمد، ص66)؛ 5)سالی یکبار از خانههای مردم گدایی میکنند؛ 6)نکاح و جمع کردن مال را خوب نمیدانند (شیروانی، همانجا)؛ 7)چارضرب (تراشیدن موی سر و صورت) نزد ایشان مرسوم است، آداب این رسم در منظومه تراش نامه سیدجلال ثانی یا مخدوم جهانیان به تفصیل آمده است (زرینکوب، ص374 ـ375)؛ 8)مشایخ آنان در بامداد وضو میگیرند، روبه قبله مینشینند و نام بزرگان سلسله خود را ذکر میکنند و به این کار «طاعت» میگویند (شیروانی، همانجا)؛ 9)آنان نوار سیاهی دور سر خود و تعویذی، که گفته شده شبیه به مُهر پیغمبر است، به دور دست میبندند و در هنگام سماع نوعی شیپور میزنند (آیار؛ زیدی، همانجاها).
منابع: غلامعلی آریا، طریقه چشتیه در هند و پاکستان ، تهران 1365ش؛ محمد اکرم، آب کوثر، لاهور 1990؛ باقربنعثمان بخاری، جواهر الاولیا، تصحیح و تحشیه و مقدمه غلام سرور، اسلامآباد 1355ش؛ داراشکوه بابری، سفینة الاولیا، کانپور 1318؛ رحمانعلی، تذکره علمای هند ، لکهنو 1914؛ عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، تهران 1363ش؛ شمیم محمود زیدی، احوال و آثار شیخ بهاءالدین زکریا ملتانی، راولپندی1353ش؛ نوراللّه بنشریفالدین شوشتری، مجالسالمؤمنین ، تهران 1354ش؛ زینالعابدین بناسکندر شیروانی، بستانالسیاحه، یا، سیاحتنامه ، چاپ سنگی تهران 1315، چاپ افست [ بیتا. ]؛ عزیز احمد، تاریخ تفکراسلامی در هند، ترجمه نقیلطفی و محمدجعفریاحقی، تهران 1367ش؛ غلام سرورلاهوری، خزینةالاصفیا، کانپور 1332/1914؛ همو، مقدمه جواهرالاولیا، اسلامآباد 1355ش؛ همو، مقدمه خلاصةالالفاظ جامعالعلوم، اسلامآباد 1371ش؛ محمدقاسم بنغلامعلی فرشته، تاریخ فرشته، یا، گلشن ابراهیمی ، لکهنو 1281؛ محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی ، مشهد 1368ش؛ احمد منزوی، فهرست مشترک نسخههای خطی فارسی پاکستان ، اسلامآباد 1362ـ1370ش؛ شریفاحمد شرافت نوشاهی، شریف التواریخ ، ج1: تاریخالاقطاب ، گجرات 1399/1979؛
Athar Abbas Rizvi , A history of sufism in India , New Delhi 1978-1983; Annemarie Schimmel , Mystical dimensions of Islam , Chapel Hill, N. C. 1983; Murray Thurston Titus , Indian Islam: a religious history of Islam in India , New Delhi 1979; Y. Spencer Trimingham, The sufi orders in Islam , London 1973.
/ فاطمه رحیمی /
واژه های همانند
۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
بخاری . [ ب ُ ] (اِ) بخار. علم و فضل . (آنندراج ). رجوع به بخار شود.
بخاری . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به بخار.- کشتی بخاری ؛ آن کشتی که با گاز و نفت و سوخت حرکت کند. مقابل کشتی بادبانی . || آنکه عود بخور م...
بخاری . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) آن جای که در دیوار اطاق تعبیه کنند سوختن چوب و امثال آن را برای گرم شدن .اجاقی که در ازارء و یا در گوشه ٔ اطاق...
بخاری . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به بخارا. (ناظم الاطباء). بخارائی : جز بر در شهنشه بر درگهی نرفتم نه بر در حجازی ، نه بر در بخاری . منوچهری ....
بخاری . [ ب ُ ] (اِخ ) احمد... از اکابر مشایخ نقشبندیه بود و مال و املاک و عیال و اولاد خود را که در بخارا داشته ترک گفت و برای دیدار شیخ ا...
بخاری . [ ب ُ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن احمدبن محمد، از فقها بود. او راست : شرح اصول البزدوی و شرح المنتخب الحسامی . (از معجم المطبوعات ).
بخاری . [ ب ُ ] (اِخ ) محمدبن احمد حسینی نابلسی ملقب به صفی الدین اهل بخارا بود و به بیت المقدس رفت . کتاب القول الحبلی فی ترجمة ابن تیمی...
بخاری . [ ب ُ ] (اِخ ) محمدبن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیرةبن احنف جعفی حافظ مکنی به ابوعبداﷲ و مشهور به امام بخاری ، وی از محدثان متقدم بو...
بخاری . [ ب ُ ] (اِخ ) محمد. شمس الدین معروف به امیر سلطان از اکابر مشایخ خلوتیه و مورد عنایت سلطان بایزید عثمانی بود. او بسال 833 هَ . ق . ...
بخاری ساز. [ ب ُ ] (نف مرکب ) که بخاری سازد. سازنده ٔ بخاری . آنکه با حلبی یا آهن بخاری سازد.