ثعلب
نویسه گردانی:
ṮʽLB
ثعلب گیاهی است پایا و چندساله و دارای گلهای خوشهای و برگهای پهن،برگهای تحتانیش به نوک باریک و تیزی منتهی میشوند و برگهای فوقانیش معمولاًدارای لکههایی به رنگ قهوهای است. گلهایش صورتی یا سفید با خطوط و نقاطبنفش یا ارغوانی است. رنگ پوسته غدد زیرزمینی صورتی و داخل آن سفید است.طعم آن کمی شیرین، لزج و کمی تند است. نامهای رایج: حضیالثعلب (بیضه روباه)، ثعلبی، شاطریون، سعلب.
معمولاً غده ثعلب در اوایل تابستان میرسد.ثعلب دارای ئیدرات کربن، قند، مقداری موسیلاژ شبیه باسورین، آمیدون تغییرشکل یافته، مواد پروتئیدی، و در آردی که از فکول غده بهنام ثعلب بدست میآیدمقدار زیادی مواد لعابی (موسیلاژ) و مادهای شبیه صمغ غربی و نشاسته و مواد رنگی و مقدار کمی املاح معدنی و مقدار جزئی اسانس است که پس از خشکشدن گیاه بهصورت کومارین درمیآید.
قسمت مورد استفاده ثعلب غدههای زیرزمینی آن است که در تابستان از زمینخارج کرده پس از تمیز کردن و در حالت خام به نخ کشیده و میخشکانند.
خواص و اثرات دارویی: طبع ثعلب گرم و مرطوب است.
ثعلب دارای خواص مقوی و مغذی، نرم کننده سینه، قابض، مفرح، خونساز، خلطآور،ضد سوداء، زیادکننده اسپرم و مقوی قوه باه، مقوی نعوظ، مقوی اعصاب است.
ثعلب در موارد سرماخوردگی، رفع حالات تحریکی و التهابی سینه یادستگاه گوارشی، رفع اخلاط خونی، کزاز، رفع نفریت، ورم مثانه و اسهالهای ساده،تشنج یابس، تقویت اعصاب، گرفتگی صدا، رفع خستگی و تجدید قوای جسمی،تقویت نیروی جنسی، فلج، لقوه، لاغری، ورم روده، انزال زودرس، کم خونی،کوفتگی گوش، کودکان ضعیف، تحریکات خشن سینه، درد عضلات و حصبه بهکارمیرود.
ثعلب محرک شهوت، مقوی نعوظ و مولد منی است. همچنین مقوی اعصابو رفعکننده تشنجات کزازی شکل (رعشه) است.
اگر ثعلب را با روغن گل سرخ یا روغن زیتون مخلوط کرده و بهصورت خمیردرآورده و آهسته به موی سر بمالند مانع ریزش مو و برای تقویت و رشد مو مفیداست.
از جوشانده 18 تا 20 گرم ثعلب در یک لیتر آب جهت درمان ورم کلیه(نفریت)، ورم مثانه، رفع ورم حاد روده در بیماری حصبه صبح و ظهر و شب یکاستکان تناول نمایند.
شیاف برگ آن با زعفران و کمی مشک قبل از آمیزش جنسی جهت نازائی بهکارمیرود.
Orchis Maculata L .
از خانواده ثعلب OrchidaceaeانگلیسیCrow _ Foot , Spotted orchis
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ثعلب . [ ث َ ل َ ] (ع اِ) روباه ماده یا عام است . روبه . گته سک . و در اختیارات بدیعی آمده است : بپارسی روباه گویند چون به آب بپزند و بر م...
ثعلب . [ ث َ ل َ ] (اِخ ) احمدبن یحیی بن زیدبن سیارشیبانی بولاء. رجوع به احمدبن یحیی و فهرست ابن الندیم . (ص 110) و الموشح مرزبانی و ارشاد...
ثعلب . [ ث َ ل َ ] (اِخ ) ابن عمرو. پدر خزاعة که بنی خزاعة جمله فرزندان اویند. (مجمل التواریخ و القصص ص 151 و 173).
ثعلب . [ ث َ ل َ] (اِخ ) نام جمل پیغمبر. (امتاع الأسماع مقریزی ).
ابن ثعلب . [ اِ ن ُ ث َ ل َ ] (اِخ ) او راست کتاب تفسیرالقرآن . (ابن الندیم ).
صاحب ثعلب . [ ح ِ ب ِ ث َ ل َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالواحد مطرز. رجوع به مطرز شود.
ثعلب مصری . [ ث َ ل َ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام دوائی و در این تخفیف کرده اند زیرا این کلمه در اصل خصیةالثعلب باشد چه دوای مذکور ب...
غلام ثعلب . [غ ُ م ِ ث َ ل َ ] (اِخ ) عبدالواحدبن ابی هاشم بغدادی ، مکنی به ابوعمر، و معروف به غلام ثعلب . او لغوی زاهد واز حافظان حدیث بود...
غلام ثعلب . [ غ ُ م ِث َ ل َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالواحدبن ابی هاشم مطرز باوردی ، مکنی به ابوعمر و ملقب به غلام ثعلب . او یکی از ائمه ٔ لغت ب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.