قسم
نویسه گردانی:
QSM
ضمانت قراردادن یک وجود یا یک چیز مقدس یا یک ارزش اخلاقی شناخته شده، برای اطمینان دادن به کسی برای انجام دادن یا ندادن کاری یا گفتن یا نگفتن چیزی یا تأکید بر درستی یا نادرستی موضوعی یا چیزی. ****فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
قصم . [ ق ِ ] (ع اِ) اصل چراگاه . (منتهی الارب ).اصل المراتع. (اقرب الموارد). رجوع به قَصْم شود.
قصم . [ ق َ ص َ ] (ع اِمص ) شکستگی دندان پیشین . || (اِ) تخم ملخ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قصم . [ ق َ ص ِ ] (ع ص ) زودشکن . (منتهی الارب ). سریعالانکسار. (اقرب الموارد): رجل قصم . (منتهی الارب ).
قصم . [ ق ُ ص َ ] (ع ص ) آنکه بشکند و پاره کند هر چیز را که بیند. (منتهی الارب ). من یحطم کل ما یَلْقاه ُ. (اقرب الموارد).
قصم . [ ق ُ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ قصیمة.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قصیمة شود.
قصم . [ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَصْماء. (منتهی الارب ). رجوع به قصماء شود.
غسم . [ غ َ س َ ] (ع اِ) سیاهی و آمیزش تاریکی . تاریکی شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). السواد و اختلاط الظلمة. (اقرب الموارد). به قول ابن سیدة...
غسم . [ غ ُ س َ ] (ع اِ) ابرپاره . اغسام مثله ، یقال : فی السماء غسم و اغسام ؛ ای قطع من السحاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پاره ای ابر. (از اق...
قثم . [ ق َ ث َ ] (ع مص ) به یک بار مال نیکو و جید دادن . گویند: قثم له من المال قثما؛ به یک بار مال نیکو و جید داد او را. || قَثَمَه ؛ ف...
قثم . [ ق ُ ث َ ] (ع ص ) مرد بسیار بخشش و دهش . || گردآورنده ٔزن و فرزند و عیال . || مرد جمعکننده ٔ بدی و شر ۞ . || (اِ)کفتار نر. (منتهی ال...