آس
نویسه گردانی:
ʼAS
(اوستایی)1ـ رسیدن، آمدن 2ـ کسی را وادار ـ مجبور کردن 3ـ اَستی، بودن، وجود
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عاس . (اِخ ) بطنی است از آل عمران از آل کثیر.یکی از قبائل حضرموت . (معجم قبائل العرب ج 2 ص 701).
اث . [ اَث ث ] (ع ص ) انبوه و درهم پیچیده (گیاه ). || کلان سرین . ج ، اِثاث ، اَثائث .
عص . [ ع َص ص ] (ع مص ) سخت گردیدن و درشت شدن . (از منتهی الارب ). سخت و شدید شدن . (از اقرب الموارد). عَصَص . و رجوع به عصص شود.
عص . [ ع َص ص ] (ع اِ) بن هر چیزی و بیخ و نژاد آن . (منتهی الارب ). اصل ، چنانکه گویند: هو کریم العص . (از اقرب الموارد).
اص . [ اَص ص / اِص ص / اُص ص ] (ع اِ) اصل . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (قطر المحیط). بن و بیخ . (آنندراج ). اساس . (قطر المحیط). ج ، اصاص . ...
اص . [ اَص ص ] (ع مص ) درخشیدن چیزی . (منتهی الارب )(قطر المحیط). || سخت گردیدن گوشت ناقه ومحکم شدن پیوستگی الواح آن . (منتهی الارب ) (...
عث . [ ع َث ث ] (ع مص ) خوردن مته پشم را و درافتادن در آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ستیهیدن . (منتهی الارب ). الحاح . (اقرب المو...
عث . [ ع ُث ث ] (ع ص ) هو عث مال ؛ او تباه کننده ٔ شتران است . (منتهی الارب ).
عث . [ ع ِث ث ] (ع اِ) افعی که افعی دیگر را خورد. ج ، عِثاث . (اقرب الموارد).
عاص . [ صِن ْ ] (ع ص ) عاصی . نافرمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ).