اجازه ویرایش برای همه اعضا

آه

نویسه گردانی: ʼAH
(اوستایی) 1ـ بودن، وجود داشتن، هستن 2ـ نشستن 3ـ در گوشه¬ی خلوتی رازو نیاز کردن 4ـ درخواست کردن از خدا از ته دل، با سوزوگداز 5ـ آرمیدن، استراحت کردن 6ـ پیوستن،متصل ـ ملحق شدن 7ـ یکنواخت و پیوسته نشستن 7ـ پذیرفتن
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
آه . (صوت ، اِ) آوازیست که برای نمودن درد و رنج و الم و اسف و تلهف و اندوه از سینه برآرند. آوَه . آوخ . وای . آخ . اَه . دردا. افسوس . || ...
آه . (اِخ ) نام قریه ای بناحیه ٔ دماوند، و آبهای معدنی بسیار بدانجا هست .
آه . (ع پسوند) َاه . حرفی است که در آخر بعض کلمات درآید و حکایت از حسرت و تألم و استغاثه و توجعکند. و در این صورت در اول کلمه نیز «وا» ...
چراغ آه . [ چ َ / چ ِ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظاهراً خاقانی در بیت ذیل بمعنی شعله و سوز آه ، شعله ٔ دم ، روشنی دم ونفس و آه مشتعل و...
سرکورک آه . [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سیاه رود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند، نزدیک آبعلی . دارای 350 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ آبعلی . محصو...
صور آه . [ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از فریاد و نعره و آواز بلند دردناک باشد. (برهان ). نعره و آه بلند دردناک . (فرهنگ رشیدی ).
آه و دم . [ هَُ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (از: آه ، اسم صوت حاکی حَسرَت + دم ، نفس ) آدمی آه است و دم ؛ یعنی مردن آدمی در هر لحظه ممکن...
آه و واه . [ هَُ ] (اِ مرکب ، ازاتباع ) اسم صوت علامت اعجاب و تحسین و بدیع شمردن .- آه و واه کردن ؛در تداول زنان ، چشم زخم و عین الکمال ر...
آه کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) برآوردن آه از سینه بر اثر غمی و اندوهی یا دریغ و حسرتی یا غبطه ای و مانند آن : از این کاردل تنگ شد ...
کریتون آه . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خشکبیجاربخش خمام شهرستان رشت . جلگه ، معتدل و مرطوب است و 165 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیا...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.