آهو. (اِ) غزال . غزاله . ظبی . ظبیه . ابوالسفاح . فائر. ج ، فور : بباغ اندر کنون مردم نبرّد مجلس از مجلس براغ اندر کنون آهو نبرّد سیله از سیله ...
آهو. (اِ) (از: آ علامت سلب و نفی به معنی نه و نا + هوک ، به معنی خوب . عیب . نقص . خبط. خطا. ادمان خمر). عیب . نقص . ذمیمه . رذیله . صفت زشت...
روستایی از توابع تفرش در استان مرکزی
Noun
Dari مقرنس
Iranian Persian مقرنس
Tajik муқарнас
مقرنس • (moqarnas), plural مقرنسها (moqarnas-hâ)
muqarnas
Synonyms
...
آهو روش. {آ رَ وِ}. (ص. مر.). پیکی تیز رو. آنکه به تک رود تیز تک، باد پا. تند رو. سوی مَنِ وَحشی صِفَتِ عَقل رمیده آهوروشی کَبک خَرامی نفرستاد حافظ
آهو پای. تُندرو همچون آهو. شاید نیز صفتی باشد برای بانوانی که ساق پاهایشان زیباست، همچون ساق پا های آهو که در ادبیات فارسی زبانزد است به زیبائی (همچون...
رود آهو. [ دِ ] (اِخ ) نام رودخانه ایست . (برهان قاطع) (آنندراج ).
شاخ آهو. [ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی کمان تیراندازی باشد. (برهان قاطع). کنایه از کمان است . (آنندراج ) (غیاث ) (انجمن آرا) : چو بر...