اجازه ویرایش برای همه اعضا

دل

نویسه گردانی: DL
سگ ماده - در زبان کرمانشاهی ( دل را اینطوری بخوانید ، حرف اول فتحه دار و حرف دوم ساکن است )
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۶ ثانیه
شوره دل . [ رَ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب است و 466 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
شیشه دل . [ شی ش َ / ش ِ دِ ] (ص مرکب ) مقابل سنگدل . شیشه جان . کنایه از نازک مزاج . (از آنندراج ) : بر آن شیشه دلان از ترکتازی فلک را پیش گش...
صاحب دل . [ ح ِ دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آگاه . بینا. دیده ور. عارف . صاحب حال . روشن ضمیر : غلام عشق شو کاندیشه این است همه صاحب دلان را پیشه ...
کوچک دل . [ چ َ / چ ِ دِ ] (ص مرکب ) خوش خلق و دردمند که به همه کس اختلاط گرم کند. (آنندراج ). ملایم و سلیم . (ناظم الاطباء) : دلا بزرگی کوچ...
غافل دل . [ ف ِ دِ ] (ص مرکب ) آنکه غافل باشد. کسی که خاطر او به غفلت گراید: رجل ٌ سَرِف ُ الفؤاد؛ مرد غافل دل خطاکار. (منتهی الارب ).
صادق دل . [ دِ دِ ] (ص مرکب ) بی ریا. بی دغل . از روی راستی و درستی : گر از کعبه در دیر صادق دل آئی به از دیر حاجت روائی نیابی .خاقانی .
مرده دل . [ م ُ دَ / دِ دِ ] (ص مرکب ) دل افسرده . افسرده خاطر. ملول .دل مرده . بی نشاط. بی شور و شوق و هیجان . سرددل . که فاقد وجد و حال و ذوق...
نازک دل . [ زُ دِ ](ص مرکب ) دل نازک . رقیق القلب . لین الفوآد. زودرنج . آنکه زود از بدی متأثر شود و گرید. حساس : زنان نازک دلند و سست رایندبهر ...
واپس دل . [ پ َ دِ ] (ص مرکب ) نگران . مضطرب . دل واپس : چونکه قبضی آیدت ای راهروآن صلاح تست واپس دل ۞ مشو.مولوی .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۴۳ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.