ذات
نویسه گردانی:
ḎʼT
این واژه پارسی اوستایی است؛ ولی با اینکه شادروان دهخدا بسیار پژوهشگر بوده، چون دسترسی خوبی به واژه های اوستا نداشته، ذات را عربی داتسته. اینک به این واژه های اوستایی بخوبی بنگرید:
خْوَذاتَ xvazãta (ذات از خود، هستی از خود، خود آفریده، قائم بالذات)
تَرَذاتَ tarazãta ذات برتر، اشرف مخلوقات، برترین آفریده
دوژ نیذاتَ duž nizãta زن بدسرشت ـ بد ذات
دوژ نیذاتو duž nizãtu مرد بدسرشت ـ بد ذات
سْتیذاتَ stizãta هستی بخش، خالق ذات
مَزدَذاتَ mazdazãta ذات مزدا داده، آفریده ـ مخلوق مزدا
هوذاتَ huzãta زن یا ماده خوش ذات
واژه های همانند
۳۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
ذات المزاهیر. [ تُل ْ م َ ] (اِخ ) نام پشته هائی سرخ است به بلاد بنی بکر.
ذات المطامیر. [ تُل ْ م َ ] (اِخ ) شهری است به ثغور شامیة.و در کتاب الفتوح در ایام مهدی و مأمون و معتصم نام او آمده است و نیز در فتوح ذک...
ذات الملتحمة. [ تُل ْ م ُل ْ ت َ ح َ م َ ] (ع اِ مرکب ) بیماری التهاب ملتحمة.
ذات العراقیب . [ تُل ْ ع َ] (اِخ ) صخره ای و بقولی رملی به بلاد عمروبن تمیم .
ذات الطواویس .[ تُطْ طَ ] (اِخ ) محلی است نزدیک بخارا و آن را طواویس و ارقود نیز نامند. رجوع بتاریخ بخارای نرشخی چ مدرس رضوی ص 13 شود. طواو...
ذات النطاقین . [ تُن ْ ن ِ ق َ ] (اِخ ) لقب اسماء بنت ابی بکر زوجه ٔ زبیربن عوام و مادر عبداﷲبن زبیر و عروةبن الزبیر. تاریخ بیهقی پس از شرح ...
ذات الاکیراح . [ تُل ْ اُ ک َ ] (اِخ ) موضعی است به عراق و بدانجا دیری بنام دیر حنة. ابونواس گوید : یا دیر حنة من ذات الاکیراح من یصح عنک ف...
ذات الاثیلة. [ تُل ْ اَ ل َ / تُل ْ اُ ث َ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی است .
ذات الجلامید. [ تُل ْ ج َ ] (اِخ ) موضعی است در نزدیکی بصره و بدان جا عرب را حرب ها بوده است . || ونام حربی از حروب عرب است و آن را یوم ...
ذات الثقبتین . [ تُث ْ ث ُ ب َ ت َ ] (ع اِ مرکب ) یکی از آلات فلکی که از او اختلاف منظر گیرند.