عمر
نویسه گردانی:
ʽMR
(= زندگی) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: آیو ãyu (سنسکریت)، یائوش، جیتی (اوستایی)
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عمر شماع . [ ع ُ م َ رِ ش َم ْ ما ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن محمود شماع حلبی شافعی ، مکنی به ابوحفص و ملقب به زین الدین . محدث ، فقیه ، اخبا...
عمر حنفی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمد. رجوع به عمر مصری (ابن ابراهیم بن محمد...) شود.
عمر حنفی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ن َ ](اِخ ) ابن ابراهیم دمشقی . رجوع به عمر مالکی شود.
عمر حنفی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ن َ ](اِخ ) ابن احمدبن عبیداﷲ. رجوع به عمر مجوبی شود.
عمر حنفی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد. رجوع به عمر خربوتی شود.
عمر حنفی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن احمدبن هبةاﷲ. رجوع به ابن العدیم و عمر (ابن احمدبن هبةاﷲ...) شود.
عمر حمصی . [ ع ُ م َ رِ ح ِ ] (اِخ ) رجوع به ابوحفص (عمر...) شود.
عمر حموی . [ ع ُ م َ رِ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی . رجوع به عمر هلالی شود.
عمر حموی . [ ع ُ م َ رِ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن احمد حزمی حموی . وی وقت شناس بود و او را ارجوزه ای است به نام الیواقیت فی علم المواقیت که در ...
عمر حموی . [ع ُ م َ رِ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به ابن فارض (ابوحفص و ابوالقاسم ...) و عمر (ابن فارض ...) شود.