اجازه ویرایش برای همه اعضا

غده

نویسه گردانی: ḠDH
(غُده) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
لوو luv(کردی)
خِتا (سنسکریت: خِتَ)
گاند (سنسکریت: گاندا)
گِرانس (سنسکریت: گْرَنثی)
گَدو (سنسکریت)
کورَک، دُشپیل، دُژپیه (پارسی دری)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
غده ٔ صنوبری . [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ ص َ ن َ / نُو ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غده ٔ اپیفیز ۞ . این غده در کنار خلفی بطن سوم دماغ در روی قنات...
غده ٔاپیفیز. [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غده ٔ صنوبری . رجوع به غده ٔ صنوبری شود.
غده ٔ زیرمغزی . [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غده ٔ نخامی یا هیپوفیز ۞ . عضو کوچکی است که در قسمت درونی و پائین جمجمه در ...
غده ٔ هیپوفیز. [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ پ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غده ٔ نخامی . غده ٔ زیرمغزی . رجوع به غده ٔ زیرمغزی شود.
غده ٔ پاراتیروئید. [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ رُ ] ۞ (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) این غده از نظر ترشح داخلی و اثر فیزیولوژیکی دارای اهمیت خاصی است . تعد...
غدة. [ غ ُدْ دَ ](ع اِ) گره گوشت . گره اندام پیه ناک . (منتهی الارب ). کل عقدة فی الجسد اطاف بها شحم ، تقول : فی کلامه غدد لها حجم و عدد. ه...
قده . [ ق ِدْ دَ ] (اِخ ) آبی است مر کلاب را. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).و آن را به تخفیف دال نیز گویند. (معجم البلدان ).
قده . [ ق ُدْ دَ ] رمز است از «قدس سره ».
قدح . [ ق َ دَ ] (ع اِ) کاسه که دو کس را سیر گرداند یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کلمه ٔ قدح از کلمه ٔ Cadus لاتینی گرفته شده است ...
قدح . [ ق َ ] (ع مص ) طعن کردن در نسبت کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: قدح فیه قدحاً. (منتهی الارب ). || شکاف کردن در تیر به بن ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.