اجازه ویرایش برای همه اعضا

بیان

نویسه گردانی: BYAN
بیان: آشکار سازی از راه زبان و نوشتار درک شدنی، اشاره، نگرش، واکنش عاطفی و...، به طور خودخواسته یا غیرمستقیم، در باره ی آنچه در اندیشه می گذرد یا احساس درونی برای درک شنونده از گوینده. (https://www.cnrtl.fr) همتای پارسی واژه ی عربی بیان، اینهاست: واکا (سنسکریت: vAka)، ژازار (سغدی: ژاذار)، فرواد farvAd (سنسکریت: pravAda) **** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
بیان . [ ب َ ] (ع اِ) فصاحت و زبان آوری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). فصاحت . (غیاث ) (ناظم الاطباء). حدیث : ان من البیان لسحر...
بیان . [ ب َ ] (ع مص ) پیدا و آشکار شدن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیدا شدن . (ترجمان القرآن ). اتضاح . (اقرب الموارد): بانه بیا...
بیان . [ ب َ] (اِ) درنده ای است که دشمن شیر باشد. (آنندراج ). قسمی از ببر. (ناظم الاطباء). رجوع به ببر بیان شود.
بیان . [ ب َ ] (اِخ ) ابن سمعان تمیمی . وی اول به الوهیت حضرت علی علیه السلام و ائمه و اولادش و سپس به الوهیت خود قائل شد و در نتیجه ف...
چم بیان . [ چ َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قنقری پایین (اسفلا) بخش بوانات و سرجهان شهرستان آباده که در 54 هزارگزی باختر سوریان و 5 هزارگزی...
بیان وار. [ ب َ ] (اِ مرکب ) شرح و تفسیر و شرح اصطلاحات . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
خوش بیان . [ خوَش ْ / خُش ْ ب َ ] (ص مرکب ) خوش سخن . نکوسخن . نیکوگو. نیک کلام . نکوکلام . خوش زبان . (یادداشت مؤلف ).
ابن بیان . [ اِ ن ُ ب َی ْ یا ] (ع ص مرکب ) ناکس . خسیس . فرومایه از مردم .
ببر بیان . [ ب َ رِ ب َ ] (اِ مرکب ) ببر شاهی . ۞ (یادداشت مؤلف ). نام یک درنده ٔ افسانه ای که قسمی از ببر و وحشی تر و قوی تر از سایر درندگان ...
نیک بیان . [ ب َ ] (ص مرکب ) خوش سخن . نیکوبیان .
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.