عالی
نویسه گردانی:
ʽALY
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ آگراب ãgrâb (مانوی: ágrâv)، 2- بورژاک buržâk (پهلوی)، 3- هاواپ hâvâp (اوستایی: havapangh) **** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۵,۷۸۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۲ ثانیه
علی . [ ع َ] (اِخ ) ابن طلحةبن طاهر ذوالیمینین . وی پس از اینکه پدرش طلحة در سال 213 هَ . ق . در خراسان درگذشت ، قائم مقام وی شد و در نواحی ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن طلحةبن کردان واسطی ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به علی واسطی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن طلق بن منذربن قیس بن عمربن عبداﷲبن عمربن عبدالعزی بن سحیم حنفی سحیمی یمامی . رجوع به علی سحیمی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن طیب بن عبدالرحمان شرفی اندلسی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اندلسی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ظافربن حسین أزدی مصری مالکی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به جمال الدین . رجوع به علی أزدی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ظاهر مطیری اسدی حلی . رجوع به علی حلی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ظاهر وتری حسنی مدنی ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مدنی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ظبیان ، مکنّی به ابوالحسن ، تابعی است . و رجوع به ابوالحسن (علی بن ...) شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ظهیربن شهاب مصری ، مشهور به ابن کفتی و ملقّب به نورالدین ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مصری شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ظهیرالدین ابی منصور فرامرزبن علاءالدوله ابی جعفرمحمد، معروف به کاکویه . یکی از دیالمه ٔ کاکویه . رجوع به علی بن فرا...