عام
نویسه گردانی:
ʽAM
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: پراک prâk (سنسکریت: prâkreta)، مادیم (سنسکریت: madhiamaka) **** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
ام العود. [ اُم ْ مُل ْ ] (ع اِ مرکب ) هزارخانه .شکنبه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد، ذیل عود).
ام العیال . [ اُم ْ مُل ْع ِ ] (اِخ ) دهی است میان مکه و مدینه . (از تاج العروس ) (از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان شود.
ام العین . [ اُم ْ مُل ْ ع َ ] (اِخ ) آبی است نزدیک سمیراء در راه مکه . (از تاج العروس ). و رجوع به معجم البلدان شود.
ام المثوی . [ اُم ْ مُل ْ م َ وا ] (ع اِ مرکب ) زن . (منتهی الارب ). زنی که مرد پیش او منزل و مأوی می کند. (از لسان العرب ). زن کدبانو و خان...
ام الفضل . [ اُم ْ مُل ْ ف َ ] (اِخ ) زینب دختر عبداﷲ مأمون خلیفه ٔ عباسی . وی در دانش و ادب مشهور بوده است . رجوع به ریحانةالادب ، ج 6 ص 230 ...
ام الفضل .[ اُم ْ مُل ْ ف َ ] (اِخ ) لبابة الکبری مکناة به ام الفضل . دختر حارث الهلالیة مادر عبداﷲبن عباس بن عبدالمطلب عم پیغمبر اسلام بود. ر...
ام القاسم . [ اُم ْ مُل ْ س ِ ] (اِخ ) دختر برمک جد برمکیان بود. (از ابن فقیه از احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 77).
ام القری . [ اُم ْ مُل ْ ق ِ را ] (ع اِ مرکب ) آشی است . (منتهی الارب ). نوعی آش . (ناظم الاطباء).
ام القری . [ اُم ْ مُل ْ ق ُ را ] (اِخ ) مکه . (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). مکه را ام القری خوانند زیرا گوینداصل زمین آنجاست . بقیه ٔ زمین ...
ام القصب . [ اُم ْ مُل ْ ق َ ص َ ] (اِخ ) ده کوچکی است ازجزیره ٔ صلبوخ شهرستان آبادان . رجوع به نعیمه شود.