اجازه ویرایش برای همه اعضا

عام

نویسه گردانی: ʽAM
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: پراک prâk (سنسکریت: prâkreta)، مادیم (سنسکریت: madhiamaka) **** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۷۷ ثانیه
ام البهاء. [ اُم ْ مُل ْ ب َ ] (اِخ ) دختر حافظ تقی الدین محمدبن محمدبن فهد هاشمی واهانی . از محدثان مشهور و از مشایخ جلال الدین سیوطی ، و بمنا...
ام الحزین . [ اُم ْ مُل ْ ح َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 72 هزارگزی جنوب باختری اهواز و 24 هز...
ام الحساب . [ اُم ْ مُل ْ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) در اصطلاح علم استیفاء هر مدی را گویند که در اول ورق حساب کشند و آنرا صدرالحساب نیز خوانند. در ام...
ام الحجار. [ اُم ْ مُل ْ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 58 هزارگزی جنوب باختری اهواز در کنار راه اهوا...
ام الجراف .[ اُم ْ مُل ْ ج َرْ را ] (ع اِ مرکب ) ۞ سپر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد، ذیل جرف ) (ناظم الاطباء). || دلو. (منتهی الارب ) (از...
ام الخلفف . [ اُم ْ مُل ْ خ ُ ف ُ ] (ع اِ مرکب ) داهیه . (تاج العروس ) (لسان العرب ). داهیه و بلای بزرگ عمومی . (از ذیل اقرب الموارد).
ام البراء. [ اُم ْ مُل ْ ب َ ] (اِخ ) بنت صفوان از زنان شاعر عرب و پدرش از انصار علی بن ابی طالب (ع )او را اشعاری است درباره ٔ جنگ صفین و د...
ام الخیار. [ اُم ْ مُل ْ خ ِ ] (اِخ ) زن و دختر عم ابوالنجم شاعر معروف عهد اموی است . او شوهرش را بسبب پیری و ضعف و ناتوانی طعن میکرده و ا...
ام الرأس . [ اُم ْ مُرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) دماغ . (لسان العرب ). دماغ یا پوست آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوستی که شامل مغز سر باشد. (از اق...
ام الربیس . [ اُم ْ مُرْ رُ ب َ ] (ع اِ مرکب ) مار بزرگ . (منتهی الارب ). افعی . (اقرب الموارد، ذیل ربس ). || بکنایه داهیه را گویند. (از اقرب ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.