وصال
نویسه گردانی:
WṢAL
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پیند، سَمْر، ناه، سَمتَن، آیوج (سنسکریت)
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
وصال . [ وِ ] (ع مص ) مواصله . دوستی بی آمیغ و بی غرض کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پیوسته داشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منته...
وصال . [ وَص ْ صا ] (ع ص ) بسیار پیوندکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وصله کننده . || پینه دوز. (فرهنگ فارسی معین ). || قسمی صحاف که با ...
وصال . [ وُص ْ صا ] (ع ص ، اِ) ج ِ واصل . رجوع به واصل شود.
وصال شیرازی. محمدشفیع شیرازی(۱۱۹۷–۱۲۶۲ ه. ق/ ۱۷۸۳–۱۸۴۶ م) فرزند محمد اسماعیل، داماد رحمتعلیشاه شیرازی متخلص به وصال و کنیهاش ابومحمد و ابواحمد، از ش...
سن و سال . [ س ِن ْ ن ُ ](ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عمر. (یادداشت بخط مؤلف ).