تأخیر. [ ت َءْ ] (ع مص ) واپس افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (از دهار). سپس گذاشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واپس گذاشتن . (آنندراج ) (ف...
تأخیر کردن . [ ت َءْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درنگ کردن . (ناظم الاطباء). دیر کردن . تأمل کردن : خیر زاد تو است در طلبش خیره خیره چرا کنی تأخیر....
تأخیر فرمودن . [ ت َءْ ف َ دَ ] (مص مرکب ) واپس افکندن . مؤخر داشتن : از حقوق رعیت بر پادشاه آن است که ... بهوی در مراتب تقدیم و تأخیر ...
تأخیر افتادن . [ ت َءْ اُ دَ ] (مص مرکب ) پس ماندن . عقب افتادن . رجوع به تأخیر شود.
تأخیر انداختن . [ ت َءْ اَ ت َ ] (مص مرکب ) عقب انداختن . درنگی و دفعالوقت . (ناظم الاطباء). رجوع به تأخیر شود.
تأخیر برداشتن . [ ت َءْ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تأخیر پذیرفتن . قابل پس افکندن بودن : و بر ایشان جاسوسان ومشرفان داری که این از آن مهمات ...