شرح
نویسه گردانی:
ŠRḤ
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: پَرگ (سنسکریت: پْرَکَرَ) کاتا (سنسکریت: کَتها) راپِه (کردی: راوِه) زند Zand (پهلوى: شرح، تشریح) آزنتى Azanti (اوستایى: شرح، تشریح) گُکان Gokan (پهلوى: شرح و تفصیل) ویچار Vichar (پهلوى: شرح ، توضیح) دوکانDukan (پهلوى:
شرح ، تفصیل)
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۴ ثانیه
شره . [ ش َ رَه ْ ] (ع مص ) غالب شدن حرص . (از آنندراج ) (منتخب اللغات ) (ازصراح اللغة) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). سخت حریص شدن . (دهار) (...
شره . [ ش َ رَه ْ ] (ع اِمص ) آز و خواهش وحرص و طمع. (از ناظم الاطباء). طرف افراط عفت است و آن ولوع است بر لذت زیاده از مقدار واجب . (نفا...
شره . [ ش َ رَه ْ ] (اِ) نام گیاهی که به هندی تلسی گویند. (از ناظم الاطباء).
شره . [ ش َ رِه ْ ] (ع ص ) آزمند. (منتهی الارب ). شرهان . آزمند و حریص . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). حریص . (آنندراج ). آزمند. آزناک . (یا...
بی شره . [ ش َ رَه ْ ] (ص مرکب ) (از:بی + شره ) بی آز و طمع. بدون حرص و آز : بغرض دوستی مکن که خواص درس والتین بی شره نکنند. خاقانی .رجوع ...
شره شره . [ ش ِرْ رَ ش ِرْ رَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) در تداول عامه ، پاره پاره (جامه ). (یادداشت مؤلف ). شرمبه شرمبه . شرنبه شرنبه . لقمه لقمه . ت...
شره مند. [ ش َ رَه ْ م َ ] (ص مرکب ) آزمند. حریص . شره ناک . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
شره ناک . [ ش َ رَه ْ ] (ص مرکب ) آزمند. حریص . رجوع به آزمند و شره شود.