اجازه ویرایش برای همه اعضا

نبض

نویسه گردانی: NBḌ
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
لِرپ lerp (بروجردی: لِرپَ)
ژِلک želk (کردی: چلک)
ریژین (کردی: ره هژه ن)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
کتابی است در رگ شناسی از ابوعلی سینا
نبض خورشید. [ ن َ ض ِ خوَرْ / خُرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خطوط شعاعی . (آنندراج ).
ویرایش از فانکو آدینات*** 09163657861*** sayogine@yahoo.com**** سپاس مر آفریدگار را؛ و ستایش مر او را؛ و درود بر پیغامبر گزیده و اهل بیت و یاران او. ...
نبذ. [ ن َ ] (ع مص ) پیمان شکستن . نقض عهد. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از ناظم الاطباء). || اهمال کردن در کاری . (از اقرب الموارد) (از ا...
نبز. [ ن َ ] (ع مص ) اشاره کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لمز. (المنجد). || عیب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || لقب نهادن . (منتهی ا...
نبز. [ ن َ ب َ ] (ع اِ) پازنامه . (منتهی الارب ). پاژنامه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). لقب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندر...
نبز. [ ن َ ب ِ ] (ع ص ) ناکس در حسب و در خوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد ناکس و لئیم در حسب و در خلق و خوی . (ناظم الاطباء) فرومایه در ح...
نبز. [ ن ِ ] (ع اِ) پوست بالائین خرمابن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة). سعف . پوست بالائی نخل . (از اقرب الموارد).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.