بغداد
نویسه گردانی:
BḠDʼD
بغ داده،، هدیه از سوی خدا... نامی پارسی ست که در زمان رونق دین زرتشت به این شهر داده شد.
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
بغداد کهنه . [ ب َ دِ ک ُ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ) بغداد خالی . بغداد خراب ، کنایه از شکم خالی . (غیاث ) : این شکم کاینچنین ورم کرده ست از ورم...
کرخ بغداد. [ ک َ خ ِ ب َ ] (اِخ ) محله ای است در بغداد. (از معجم البلدان ). رجوع به کرخ شود.
قاضی بغداد. [ ی ِ ب َ ] (اِخ ) عبداﷲبن علی بن محمد، معروف به ابی الشوارب . رجوع به ابن ابی الشوارب شود.
قاضی بغداد. [ ی ِ ب َ ] (اِخ ) قوام الدین یوسف شیرازی . رجوع به قاموس الاعلام ترکی و قوام الدین شود.
قلعه ٔبغداد. [ ق َ ع َ ی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به اصطلاح لوطیان شکم را گویند. (آنندراج از غیاث اللغات ).
بغداد معمور. [ ب َ دِ م َ ] (ترکیب وصفی ) بغداد آباد. مقابل بغداد خالی . (آنندراج ). شکم پر. (رشیدی ) (مؤید الفضلاء) (از فرهنگ نظام ). رجوع به ب...
طرفه ٔ بغداد. [ طُ ف َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) نام مردی بازیگر، چون این قوم در بغداد [ که ] سرآمد هر شهر است [ بسیار بوده اند ] طرفه ٔ بغداد مشهور شده...
خرمای بغداد. [ خ ُ ی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به موش ماله شود.
جامعه ٔ بغداد. [ م ِ ع َ / ع ِی ِ ب َ ] (اِخ ) دانشگاه بغداد شامل دانشکده های زیر:دانشکده ٔ پزشکی تأسیس 1926م . دانشکده ٔ حقوق تأسیس 1930م . ...