طعنه کردن
نویسه گردانی:
ṬʽNH KRDN
داخل کردن و فرو کردن
"گفت که اى پدر اکنون دانى که چون کنى، کارد را طعنه کن و سر کارد بر حلق من زن و آن گه ببر و هیچ تأخیر مکن.
پس ابرهیم صلوات اللَّه علیه کارد بر آورد و طعنه کرد و سر کارد اندر گلو پسر زد"
ترجمه تفسیر طبری / 1538
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
طعنه کردن . [ طَ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) طعنه زدن . عیبجوئی و بدگوئی کردن : آن گل که برنگ طعنه در می کرده ست با عارض تو برابری کی ...