ساغر
نویسه گردانی:
SAḠR
ساغر. غورکه درحوزه غرب کشور واقع گردیده ، یکی از نقاط تاریخی و باستانی میهن عزیز ما به شمار میرود . ساغر یا ساخر امروزی یکی از واحد های اداری غور است. ساغر در تاریخ غور کهن و باستان موقف شایانی ازلحاظ تاریخی ، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دارد . زیرا از شمار اولین مراکز ویا پایتخت های غوریها وسلاله ملک الجبال غور شمرده میشود. ساغر از زمانهای بسیار قدیم دارای زراعت و سیستم های آبیاری بوده و مالداری نیز رونق خوبی درین سر زمین داشته است .
ساغرمنطقه تاریخی وپرفیض بوده و از ادوار قدیم دارای شهر های توانگر و پر نفوس و مشهور می باشد.در ساغر از دوران های بسیارقدیم صنایع رایج بوده و مشهور ترین رصد خانه درعصر غوریان در شهر مندیش همین علاقه ساغر امروزی بنا یافته بود، مشهورترین کوه های ولایت غور از جمله کوه زارمرغ و قلهء مرتفع آن چهل ابدال در ساغر موقعیت دارد که منهاج السراج جوزجانی و جنرال فوریه فرانسوی آنرا راسیات جبال عالم نام نهاده اند.
موقعیت جغرافیای ساغر :
ساغر در تشکیلات اداری غور امروزی ولسوالی است که در قسمت غرب ولایت غور موقعیت دارد ساغر در مجموع دارای 2771 کیلو مترمربع مساحت می باشد . ساحه ساغر بیشتر کوهستانی بوده که در یک سطح مرتفع مرکزی واقع شده است. ارتفاع کلی این ساحه از سطح بحر به 2100 متر میرسد . ساغر بر خط ( 51-63 ) طول البدل شرقی و (41-33) عرض البدل شمالی موقعیت دارد .
مجموع نفوس ساغر مطابق معلومات وزارت زراعت به 15722 نفر بالغ میگردد وبه اساس معلومات ارایه شده وزارت امور داخله کشور به 6418 نفر میرسد. (مطابق احصائیه سال 1958میلادی ) ساغر از لحاظ مسافه از شهر چخچران 247 کیلومتر و از شهر هرات 352 کیلومتر فاصله دارد . از لحاظ جغرافیایی ساغر از طرف شرق به سوی غرب به شکل مستطیل افتاده است . مطابق احصائیه های وزارت امور داخله و زراعت کشور میتوان حکم نمود که کثافت نفوس در آن 9 نفر در فی کیلو متر مربع می باشد. بنابرین ساغر یک ساحه متفرقه السکنه را تشکیل داده است. نقشه توپو گرافی ساغر مشابه به نقشه جغرافیایی افغانستان است . ساغر ساحه کوهستانی بوده ، دارای کوه های بلند ، دره های تنگ و صعب العبور است . دامنه های این کوه ها پوشیده از علفزار های طبیعی بوده مساعد ترین علفچر های تابستانی را تشکیل داده ، زمستان های سرد دارد ، مگر در فصل بهار و تابستان دارای اقلیم گوارا است. کوهستان ساغر گذرگاه پرندگان و حیوانات وحشی نیز بوده زمینهء شکار را برای شکار چیان در تمام موسم سال مساعد میگرداند. متأسفانه در جریان دهه های اخیر تعداد زیادی پرندگان و حیوانات وحشی به حدی شکار گردیده که امروز نسل بعضی از آنها رو به زوال است.
از لحاظ خصوصیات جغرافیایی ساغر به چهار بخش جغرافیایی تقسیم گردیده است که این چهار بخش ساحه ای ساغر امروزی را تشکیل میدهد و عبارت اند از:
1- قسمت مرکزی ساغر
2- ساحه پنجده
3- ساحه ای دور واقع شده فاسک
4- ساحه جواجه امیر زاده
مطابق احصائیه سال 1958 میلادی به اساس سروی که صورت گرفته ساغر دارای 33 قریه می باشد اما سروی که در سال 1998 از جانب موسسه همکاری کمک های انسانی که من هم جز تیم سروی بودم تعداد قریه های ساغر به هفتاد ودو قریه میرسد. ساغر تاسال 1357 حیثیت حقوقی واداری علاقه داری را داشت و در سال 1358 مطابق فرمان دولت وقت یک درجه ارتقا نموده وبه آن اعتبار ولسوالی داده شد.
شکل طبیعی و توپو گرافی ساغر:
ساحه ساغرکوهستانی بوده از لحاظ طبیعی و شکل توپوگرافی در غرب ولایت غور در گرد ونواحی کوه مشهور غور یعنی کوه زار مرغ به طور دراز شکل از سمت شمالشرق به طرف جنوب غرب افتاده است. کوه های منطقه ساغر و اراضی آن طوری قرار گرفته است که ارتفاع اراضی، کوه و تپه های آن به صورت فاحش از شمال شرق به جنوب غرب کاسته میشود . بر علاوه کوه مشهور زارمرغ در مربوطات ساغر یک سلسله کوه ها ، ارتفاعات و تپه زار های بیشماری وجود دارد . مردم این دیار به این عقیده هستند که این کوه پاره ها بلند ترین نقطهء دنیا به شمار میرود.
هایدرو گرافی ساغر :
از لحاظ هایدرو گرافی ، آب های ساغر عموماً به استقامت غرب وجنوب غرب جریان دارد . مشهورترین رود آن بنام رود ساغر شهرت دارد که در قسمت ابیاری زمین های زراعتی ، باغداری و آب آشامیدنی باشندگان ساغر نهایت با ارزش است ، در ساغر یک تعداد رودها ودریاچه های دیگری علاوه بر رود ساغر وجود دارد که به نوبه خویش تاثیرات مثبت و مفیدی را برای زراعت ، مالداری و باغداری و بخش های دیگر زندگی مردم محل به جا میگذارد. در ساغر بیشتر از 400 چشمه آب وجود دارد که از لحاظ داشتن چشمه ها مقام اول را در سطح واحد های اداری غور دارا می باشد. این چشمه ها منابع خوب آب آشامیدنی صحی برای مردم به شمار میرود.
خصوصیات اقلیمی ساغر :
قسمت اعظم غور در ناحیه اقلیمی الپاین تندرا واقع شده است. بنابرین عدم انکشاف خاک ، سردی هوا ، سرعت وزش باد های کوهستانی و ارتفاع اراضی در اکثریت نقاط سر زمین غور نقطهء اقلیمی الپاین تندرا بار آورده است . ساغر از لحاظ طبیعی طوری واقع شده است که ارتفاع آن از شمال شرق به جنوب غرب فوق العاده کاسته میشود . از قسمت های شمال شرقی این ساحه که در سطح مرتفع واقع گردیده و سردی هوا زیاد بوده و سرعت وزش باد ها شدید است و کوه های بلند آن اکثراً از برف پوشیده است . این نواحی شامل منطقهء اقلیمی الپاین تند را می باشد . اما قسمت های جنوب غربی ساغر که از ارتفاع آن کاسته میشود و اکثراً پوشیده از تپه زارهاست اوصاف اقلیمی منطقه استیپ را وانمود میسازد.
وجه تسمیه کلمه ساغر:
صاحب طبقات ناصری می نویسد،که دومین کوه بلند از نگاه ارتفاع در علاقه مندیش عبارت از کوه (سرخ غر) است که این کوه هم در علاقه مندیش قرار دارد . گمان اغلب بر آنست که (سرخ غر) عبارت از ساخر ویا ساغر حالیه است، که به طرف شمال غربی کوه زارمرغ یا چهل ابدالان یعنی در حاشیه شمال غربی مندیش قدیم افتاده است . کلمه (سرخ غر) به صورتی که راورتی در یکی از نسخه های کهن طبقات ناصری دیده مرکب از دو کلمه (سرخ) فارسی و (غر) پشتو است و هیچ از احتمال بعید نیست که در اصل و اول هردو اجزای ان پشتو و (سور غر) بوده باشد و ترجمه فارسی آن (سرخ کوه) در باب یکی از کوه های غور مورد استعمال دارد . به هر صورت اول این اسم (سور غر) یا (سرخ غر) هر چه بوده مجاورت (ر) و (غ) یا (خ) و (غ) با ثقالتی که دارد سبب شده است که به آسانی کلمه ساخر به میان آید و بعضی ادبای امروزی غور که مفهوم ساخر موجوده را حل کرده نمی توانند صورت اصلی آنرا ساغر تصور میکنند. ساخر به طرف شمال غرب تیوره و کوه چهل ابدال افتاده و از نقاط مختلف غور مردم بدان طرف رفته اند . بدین ترتیب معلوم میگردد که کلمه ساخر یاساغر امروزی از کلمات (سورغر) یا (سرخ غر) نظر به دلایلی که در فوق ذکر گردید به میان آمده است.
راورتی وبعضی مورخین کشوراگرچه کلمه (غر) را پشتو می خواند لاکن گمان نمی کنم که زبان پشتو دران عصر وزمان در ساغر مروج بوده باشد زیرا باشندگان ساغر 99% تاجک اند و هیچ نشانه و علامه ای ازینکه پشتونها درین سر زمین از ابتدا ساکن بوده باشند در هیچ منبع و یا آثار متقدمین به نظر نرسیده است . اما کلمه (غر) در بعضی از مناطق و اسامی در جا های دیگرغور نیز بکار رفته است مانند، غرغرو، دهن غرغرو،غره جنگل، غرچه، کوه غرچه وغیره .
مندیش :
مندیش قدیمترین شهر و محل مسکونی غوریان قدیم است . این شهر دارای قلعه ء مستحکم با برج وباره های متین بوده و شاهان قدیم غور در آن به امارت می پرداختند و در عصر غزنویان به صفت زندان سیاسی مورد استفاده قرار داشت . چنانچه امیر محمد سوری در همین قلعه از طرف سلطان محمود غزنوی محبوس شده بود. بیهقی در ذکر احوال امیر محمد سوری از قول استاد عبدالرحمن قوال در موقعیکه امیر محمد بن محمود به امر شهزاده مسعود در قلعه کهتیز توقیف شد و از آنجا به قلعه مندیش بردند می نویسد: چون از جنگل ایاز بر داشتند و نزدیک گور والشت رسیدند از چپ راه قلعه مندیش از دور پدید آمد و راه بتافتند ومن واین آزاد مرد با ایشان میرفتیم تا پای قلعه ، قلعه ای دیدیم سخت بلند و نردبان پایه های بی حد و اندازه چنانچه رنج بسیار رسیدی تا کسی بر توانستی شد و امیر محمد به زیر آمد و بند داشت با کفش و کلاه ساده و قبای دیبای لعل پوشیده ............ ویکی بود از ندمای این شاه و شعر و ترانه خوش گفتی بگریست وبس بدیهه نیکو بگفت.
شعر
ای شاه چه بود اینکه ترا پیش آمد
دشمنت هم از پیرهن خویش آمد
از محنت ها محنت تو بس پیش آمد
از ملک پدر بهری تو مندیش آمد
درمورد وجهه تسمیه مندیش این حکایت قاضی منهاج السراج جوزجانی را درطبقات ناصری باید درنظر داشت که در ذکربسطام سوری می نویسد:
امیر محمد سوری را دختری بود و سپهسالار سام را پسری و هردو عم زادگان از خوردی نامزد همدیگر بودند و عاشق سام وفات کرد و بعد از مرگ او پسرش را حاسدان پدید آمدند و اول پیش امیر محمد سوری سعایت کردند عم را دل بر وی گران آمد و عزم کرد تا دختر را به کوه پایه های غور انداختند و انجا مقام ساختند و گفتند (زو مندیش) و آن موضع را مندیش نام شد و کار ایشان آنجا استقامت یافت.
صاحب طبقات ناصری اگرچه تنها بنام مندیش از دیهی ویا شهری نام نمی برد اما از کوه زار مرغ مندیش ذکر میکند و در جملهء پنج پاره کوه بلند غور یکی را بنام کوه زارمرغ مندیش معرفی می نماید و می گوید که در پای آن کوه قصر ودارالملک شنسبیان قرار داشت چنانچه در ذکر امیر محمد سوری بن محمد مینگارد "در غور پنج پاره کوه بزرگ و عالیست که اهل غور اتفاق دارند که از راسیات جبال عالم است که یکی از آن زار مرغ مندیش است که قصر و دارالملک شنسبیان در دامن آن کوه است و چنین تقریر کنند سیرمرغ ذال ذر را که پدر رستم بود در آن کوه پرورده است و بعضی از ساکنان دامن این کوه چنین تقریر کنند که در سنینیکه میان خمسمایه و ستمایه بود ازان کوه آواز تعزیت و ناله آمد، که ذال ذر درگذشت و کوه دوم سرخ غر نام دارد هم در ولایت مندیش است بحدود تجر " پس استنباد میشود که مندیش نام ناحیتی بوده است اندر غور که قلاع و قصور آنجا را نیز عقب این نام قلعه ویا قصر مندیش می گفتند. . منهاج السراج در ذکر امیر عباس می نویسد که :امیر عباس در ولایت مندیش به خطهء سنگه آن قلعه اصل را که بسطام بنا کرده بود به تجدید آن عمارت فرمان داد و اوستادان کامل از اطراف حاصل کرد و دیواره ها به اسم باره از آن قلعه برد و طرف شخ کوه زار مرغ بر کشید و در پای آن کوه بر بالای تلی ، قصر بلندی بنا فرمود به دوازده برج و در هر برجی به صورت برجی از فلک سی دریچه نهاده ، شش برج شرقی و شمالی و شش برج غربی و جنوبی و هر برجی به صورت برجی از فلک بنگاشت و وضع آنچنان کرد که هر روز خورشید از یک دریچه به نسبت آن دریچه که مطلع آن بودی در تافتی چنانچه او را معلوم گشتی که آن روز آفتاب از کدام درجه از کدام برج است و آن وضع دلیلی است بر دانائی و استادی امیر عباس در علم نجوم و در عهد او قصر های غور بنا یافت و اکثریت پذیرفت.
مورخ نامدار کشور جناب عبدالحی گردیزی هم در کتاب زین الاخبار قلعه مندیش را در جمله قلاعی محسوب میدارد که خزاین و گنجینه های شاهان در آن محافظت میشد . چنانچه در ذکر ولایت مسعود بن یمین الدوله محمود می نویسد " ....و امیر ایزدیار را سوی کوه پاره های غزنین فرستاد که آنجا افغانان و عاصیان بودند و به فرمود تا همه خزینه ها و گنجها که امیر محمود گذاشته بود اندر قلعه ها و جاها به غزنین آورند چون قلعه دیدی او مندیش وپای لامان " محمد هوتک صاحب پته خزانه هم ضمن شرح حال امیر کرورجهان پهلوان از قصر مندیش نام می برد چنانچه نویسد" گویند که امیر کرور به موسم تابستان در زمین داور می بود ودرآنجا قصری داشت مانند قصر مندیش " اما متاسفانه که فعلا تحت نام مندیش کدام قریه در غور و ساغر به ملاحظه نمیرسد. اما زارمرغ تا امروز همان نام تاریخی خود را حفظ کرده و یکی از بلند ترین کوه های غور در و لسوالی ساغر فعلی می باشد.
جنرال فوریه فرانسوی بلند ترین قلهء آنرا بنام (چلپ دالان) یکی از بلندترین قله های کره ارض میداند . بدین ترتیب کوه زار مرغ و قله ء چهل ابدالان در علاقه مندیش قدیم و ساغر امروزی موقعیت دارد . امروز زار مرغ کوتلی است که بین تیوره و ساغر افتاده و اهالی از آن طریق بین ساغر و تیوره رفت و آمد دارند . در جوار این کوتل آثار مخروبه نیز دیده میشود.
چهل ابدال یکی از بلند ترین قله کوهسار غور است که به شمال تیوره عقب جدار شمالی درهء یخن فراز دره و علاقه سوری مانند مخروطی گلابی شکل در هوا بلند رفته این قله را جنرال فوریه دو صد سال قبل دیده و بنام چلپ دالان یکی از بلند ترین قله های روی زمین یاد نموده است . هولدج در کتاب خود موسوم به دروازه های هند این قله را به تلفظ صحیح آن چهل ابدال یاد میکند و می گوید که راه مرتفع وخوبی به طرف خواجه چشت رفته واین راه بعد تپه های میان زرنی و تیوره در زیر سایه کوه قابل ملاحظه عبور میکند موسوم به چهل ابدالان که روایات و اسرارزیاد اطراف آنرا فراگرفته ارتفاع این قله همانطوریکه هولدج نوشته از 12700 فت یعنی از 4000 متر تجاوز نمی کند . در قله این کوه زیارتی است وتمام کوه وقله آن بواسطه همین زیارت به چهل ابدال شهرت یافته است . چهل ابدال و چهل ملنگ در تسمیه بعضی از کوه های غور مدخلیت دارند . چنانچه در حصهء سفلی درهء یخن بالای تیغهء کوهی که میان دره یخن و وادی آنه افتاده کوهیست موسوم به کوه مزار و یکی از قله های آنرا چهل ملنگ گویند و آنجا هم زیارت می باشد . نقطه بلند دیگری در غور است که را عوام آنرا چلنگ شاه مردان گویند. پیرامون این کوه سروده های فلکلوری نیز سروده شده است که زبان زد خاص وعام است که نمونه آن چنین است.
چهل ابدال ولی دردم دوا کن
برو عذر مرا پیش خدا کن
چهل ابدال ولی یا شاه مردان
به هرجا عاشق است دردش دواکن
اما تعداد ازمنقبت خوانان کشور درعوض چهل ابدال ولی نام مبارک حضرت علی(ک) را ذکر میکنند اما معلوم نیست که این سروده اول آن به چه شکل بوده است.
یا
چلنگ شاه مردان با دیاره
دل عاشق پرازگرد وغباره
مندیش یکی از قدیم ترین پای تحت های افغانستان است که مرکز اداری حکمرانان محلی غور بود و امیر پولاد سوری در سنه 130 هجری از آنجا بر تمام جبال غور فرمان میداد . قبل از امیر فولاد شنسب بن خرنک حدود سالهای 40 تا 80 هجری در غور حکم روا بود و به احتمال قوی مرکز اداره او هم همین مندیش بوده باشد . این مرکز سیاسی غور تا عهد صفاریان نیز به حیث پای تخت غوری قرار داشت ودر حدود 253 هجری در مندیش امارت غور از ال شنسب به امیر سوری رسید.
پوهاند حبیبی مینویسد( یکی از مشاهیر دودمان سوری شنسب بن خرنک است که بروایت منهاج سراج بحواله کتاب نسب نامه فخرالدین مبارکشاه معاصر حضرت علی (رض) بود و بردست آنحضرت ایمان آورد، و ازو عند و لوای علی (رض) بدودادندی، و این اولین حکمدار غوریست که در دورهَ اسلامی ازو خبری داریم، و امیر پولاد غوری یک از فرزندان او بود، که اطراف جبال غور در تصرف داشت، و نام پدران خود را احیاء کرد، و چون صاحب الدعوت العباسیه ابومسلم مروزی خروج کرد، امیر پولا حشم غور را بمدد ابومسلم برد، و در تقویت آل عباس آثار بسیار نمود، و مرکز حکمداری امیر پولادمندیش غور بود، و برتمام جبال غور و مضافات آن حکم میراند ( حدود 130 هـ 747 م) یکنفر فرزند امیر پولاد را که امیر کرور نامداشت از روی عنعنه مردم قندار و متن کتاب پته خزانه بحواله تارخی سوری محمد بن علی بستی میشناسیم، که بسال (139 هـ 756 م) در مندیش غور امیرو بنام (جهان پهلوان) که از القاب پهلوانان فردوسی است شهرت داشت، وی بربالشتان (والشتان شمال قندهار) و خیسار و تمران و برکوشک (قلاع معروف غور) تصرف داشت، و پهلوانی بود که با 10 تن میجنگید، و بدین سبب او را کرور ) در پشتو بمعنی محکم و سخت) میخواندند، اقتدار این دودمان تا زمینداوری و بست و الشتان میرسید، وی نیز در جنگهای انقلاب خلافت از دودمان اموی بعباسی با ابومسلم همراه بود، و پته خزانه یک حماسه پشتوی او را بحواله تاریخ سوری نقل کرده، و او را دارای کلام متین میخواند، دراین حماسه قدیم خود امیر کرور جهان پهلوان، احاطه حکومت خود را از مرو و هرات تا جروم (گرمسیر) و غرج و تخار میشمارد و گوید که زرنج (سیستان) را بتیغ تیز کشودم. این شعر حماسی او از قدیمترنی آثار حماسی خراسان است و از روحیه قوی و غرور ملی و جهانگیری و جهانگشائی او حکایه میکند، و الفاظ و کلماتی دارد که اکنون در زبان پشتو زنده و مستعمل نیست)
استاد حبیبی جاییکه در باره امیر بوعلی بحث می نماید مینگارد" بعد از مرگ محمد از طرف سلطان محمود امیر بو علی بن محمد سوری در جبال مندیش غور بر جای پدر نشست و مطیع سلطان بود. و در غور به بنای مدارس و مساجد و قصر ها پرداخت و شخص علم دوستی بود، وی تا اواخر عهد محمودی حکمرانی کرد، ولی در عصر مسعود از حدود 425 هـ 1033 م ) عباس بن شیش (برادرزاده بو علی) بر خاسته و عم خود را قید کرد، و بر تخت شاهی غور نشست. عباس مردی ستمگار و بیباک بود، و در علم نجوم ذوقی داشت. در ولایت مندیش در قلعه سنگه رصد گاهی را ساخت. ولی مردم از جور او بدربار سلطان ابراهیم غزنوی نالیدند، ابراهیم نیز بر غور لشکر کشید، و امیر عباس را بغزنه زندانی کرد و امارت غور را به فرزندش امیر محمد بن عباس که مطیع در بار غزنه و مردی پسندیده سیرت و عالم نواز و عادل بود سپرد ( حدود 450 هـ 1067 م ) و بعد از محمد فرزندش قطب الدین حسن بن محمد بن عباس که پادشاه بزرگ و جد سلاطین غور است بتخت رسید ( حدود 460 هـ 1067 م) وی عصات غور را بجنگ مطیع گردانید، و در جنگی که بپای کوشک و جیرستان ( جنوب غربی غزنه ) با یاغیان کرد کشته شد (حدود 493 هـ ) و پسرش ملک عزالدین حسین بر تخت غور نشست، وی با دولت سنجوی روابط دوستانه داشت، و پادشاه نیکو عهد و پسندیده اخلاق و عالم پرور بود که هفت فرزند او خراسان و غور و زابل و غزنه و بامیان و تخارستان را در سلطنت خود شامل کردند، و هریکی بر یک حصه حکم میراند ".
مندیش قدمت تاریخی زیاد داشته و بنای آنرا به بسطام نسبت میدهند . مرکز مندیش را سنجه یا تنگه می نامند.
آقای احمد علی کهزاد در مورد موقعیت مندیش مینویسد که مندیش قدیم را میتوان در علاقهء ساخر ویاساغر امروزی تعیین نمود ، زیرا (زارمرغ) بلند ترین کوه مندیش که در طبقات ناصری از آن ذکر شده هنوز هم به همان نام تاریخی خود موجود است و قلهء بلند آن از نقاط دور دست معلوم میشود.
اسم زار مرغ از همان نام باستانی ذال و سیمرغ گرفته شده است . چه به قول فردوسی سیمرغ ذال ذر پدر رستم را در قلهء این کوه (زارمرغ) پرورانید.به روایتی بسطام اجداد سوری های غور اولین بار درین جا متوطن شدند . هولدج در موقع مسافرت خود هنوز از تاثیر افسون داستانها و اسطوره های قدیمی رهایی نیافته ومیگوید :روایات و اسرار زیادی پیرامون قلهء چهل ابدالان را گرفته است. چهل ابدالان و دامنه های فراخ ان سر سبز ، خرم ، شاداب ، زیبا و قشنگ است.
فوریه فرانسوی از پای این کوه بلند عبورنموده و میگوید : قلهء چهل ابدالان یکی از بلند ترین قله های کره زمین است وبر علاقه یی که حوالی ان است حاکمیت دارد. نقاط مستحکم و طبیعی از نظر سوق الجیشی زیاد دارد.
داستانهای عامیانه در مورد مهاجرت قدیم مردم و ساکن شدن آنها در پای این قله هنوز هم در بین مردم این محل وجود دارد. باشندگان این ساحه تاریخی راجع به آمدن چهل ابدال و متوطن شدن آنها در پای این قله قصه های نقل میکنند . به قول مردم علاقه سور یاسوری در بالای این کوه چهل قبر وجود دارد وبه همین مناسبت آنرا چهل ابدال گویند. ساحه هموار در قسمت بالای کوه وجود دارد و یک چشمه آب نیز در بالای کوه موجود است که سالها پیش در آن تاسی افتاده بوده و بعد یک سال از چشمه قریه میران بیرون آمده . یعنی آب چشمه میران از همان چشمه فرق کوه چهل ابدال سر چشمه میگیرد به قول باشندگان قریه سور که در شعاع کوه چهل ابدال قراردارند.
ولی سوریها اولاد همان کسانی اند که تخت و قصور مندیش و فیروز کوه به وجود شان مزین و در تاریخ به صفت غور شاهان و ملوک الجبال یاد شده اند .بنابر شواهد بالا گفته میتوانیم که زارمرغ به همان نام قدیم در علاقه ساخر موصوف علاقهء مندیش حوالی پیرامون این کوه را در بر میگرفت و بهترین علاقه زندگانی قبایل و پرورش مالداری است. اولین قصر شنسبیان که عبارت از مقر اولیهء آنها مندیش باشد در پای و چهار طرف همین قله ء بلند تعمیر شده بود و اولین کانون جنبش شنسبیان اجداد نام آور سوری های غور همین جا بود و مندیشیان ، باشندگان اطراف و متصل همین کوه زار مرغ را میگفتند.
در ساغر کوه هاوکوتل های خورد وبزرگ متعدد وجود دارد که مشهورترین آن کوتل زارمرغ مندیش است. طوریکه دیده میشود درین اسم دو کلمه تاریخی شامل است یکی زار مرغ و دیگری مندیش اولی به صورت جداگانه و مستقل در طبقات ناصری نیامده و دومی به مفهوم قصر و قلعه و دارلملک چندین بار ذکر شده وحتی باشندگان آن هم به صفت مندیشیان یاد گردیده است. پس چنین می نماید که اصل نام کوه زار مرغ بوده وزار مرغ مندیش به صفت نسبی آمده زیرا کوه زارمرغ هم منهاج السراج در علاقه مندیش یا ساغر امروزی قرار میدهد. این کوتل بین تیوره و ساغر موقعیت دارد و از نقطه نظر تاریخی دارای اهمیت فراوان است . به روایتی بسطام اجداد سوری های غور اولین بار درین جا متوطن شدند .
آقای داکتر ناظم، صاحب کتاب (حیات و اوقات سلطان محمود غزنوی) جاییکه حملهء شهنشاه غزنه را بر غور شرح میدهد در حاشیه مینگارد که : عتبی و طبقات ناصری کدن را در راه بامیان و غزنی قرار داده اند و من این موقعیت اورا از مقایسه ء طبقات ناصری (ص 324، 431، 432) که در چندین جا از کدن نام برده تعیین میکنم و موقعیت کدن به شمال غرب غور خیال موقعیت مندیش را در دماغ انسان تولید میکند .
از نوشته جات فوق بر می آید که مندیش ناحیه بوده مشهور در غور که مسکن بود وباش امرای غوری به حساب می رفت و قصور و ابنیهء عالی و مستحکم در آنجا بر پا بوده است و ازین رو میتوان ادعا نمود که ساغر نگین تاریخ غور و غوریهاست .
علاوه می نمایم که سروده های جناب ابراهیم ساغری ، جناب اعلم صاحب، استاد فضل الحق فضل و جناب دهزاد صاحب ،قاصی صاحب مستمند غوری و استاد خورسند سیبکی در مورد ساغر و چهل ابدال نیز چیزهای را بیان میدارد که نمی توان از پهلوی آن بی تفاوت گذشت ، گرچه این سروده ها از سایت وزین جام غوربر گزیده شده که از حال و احوال ساغر، از مشکلات و نا میمونی های عصر حاضر گلایه دارد تکرار آنرا درین مقاله مفید میدانم و اگر خوانندگان سایت جام غور یکبار دیگر این سروده ها را مرور نمایند خالی از صواب نخواهد بود .
یادگار ساغر
باز مرا یاد وطن خاک و دیار ساغرست
شمهٔ خواب و خیالم رهسپار ساغرست
گر شود جسمم بغربت همدم خاک لحد
چشم های منتظرم در انتظار ساغرست
قلهٔ سلطان کوه همچون حصار استوار
بر فرازش تخت و تاج شهسوار ساغرست
کوه مناک، کوه مزار، کوه باله سنگ لیچ
قله های با شکوه و نامدار ساغرست
عظمت منار قاضی، مندیش و هم زارمرغ
از تاریخ اجداد ما یاد گار ساغرست
تیطان و ده تاج الدین مناک و جرف و تگاب
ده قاضی و کشک و کنعان دهوار ساغرست
سرزمین فاسک با کوهای سبز و جنگلی
جایگاه وهش و طیور از تبار ساغرست
منطقهٔ پنجده سرشار از شیر و عسل
خنجک و بادام و زیره خشکبار ساغرست
جواجهٔ میرزاده درزآب و کشتان همه
قلعه های باستانش ماندگار ساغرست
چشمه های بی نظیرش منبع آب حیات
سرشار از گل بنفشه جویبار ساغرست
باغهای پر شگوفه با نوای بلبلان
میوه های رنگ رنگ بر شاخسار ساغرست
در حریم دشت و صحرا لاله روید بیشمار
آهوان خالدار در مرغزار ساغرست
آواز کبک دری هر صبحدم آید بگوش
شیر غران پاسبان کوهسار ساغرست
باز و شاهین است فراوان در فضای باصفا
با شکوه و پر ترنم آبشار ساغرست
مردمانش صادق اند و ساده و مهمان نواز
کسب دانش و هنر افتخار ساغرست
مرد و زن پیرو جوان تشنهٔ تعلیم و علم
مکتب لیسه و نسوان اعتبار ساغرست
(عمر)و(مندیش)و (ملنگ)(اظحر)و(همنوا)
زنده یادان غنچه های ماندگار ساغرست
دخت معصومش نماد عفت و شرم و حیا
همطراز هور وپری گلعذار ساغرست
گندم و جو وجواری آبی و للمی مدام
سبزیجات وباغداری کشت و کار ساغرست
حضرت شیخ محمد با لقب ناب ساغری
قاعد آئین و دین پیرکبار ساغرست
کی توان وصفش نمود با چند جمله وکلام
مختصری از جلوه های بیشمار ساغرست
دل چو پروانه بسوی شمع پرپر میزند
قلب زاری ساغری در انتظار ساغرست
ساغر
جگرخون آمدی از سوی ساغر
پـریـشـان دیـدهٔ گـیـسـوی سـاغر
شود چشم فلک از اشک پر خون
بـیـاد قـامـت سـر و دلجوی ساغر
مکان علم و دانش گشته ویران
بـبـازی بـرده انـد آبــروی سـاغر
بخاک غـلـطـیـده سیمای معارف
شکسته قـوت و بـازوی سـاغـر
جـهـالـت شده باز حـاکـم میدان
فـشـرده بـا لـگـد گـلـوی ساغر
شیاطین کوردلان جهل و ظلمت
نفاق افگنده اند در کـوی ساغر
به آتش کشیدند لیسه و نسوان
شکستند حرمت صبوحی ساغر
اگـر تـقـدیـر بجنبد خـار شود گل
صبا آرد بـه گلـشـن بـوی ساغر
زکـان مـعرفت سـرچشمهٔ علم
شـود آب روان بـر جوی ساغر
ساغری ـ مکتب و دانش و تعلیم
یـقـیـن بـاشد هـمین آرزوی ساغر
الحاج محمد قاسیم علم
ساغر
زساغر گرنویسم دل شود خون
وزیــرصاحب بیا از کاخ بیرون
چـــرا این کارها سامان نداره
چـرا این درد ها درمان نــداره
که تامردم بتو گویند کند کار
ازیـــن ویرانه ها میشو خبردار
قــــولانی وقزل اندرمسیرت
بودجه شان شده جانم پنـیـرت
خمی شور مکتب او لاد آدم
بتعظیم شما قــدش شده خـــم
بدولتیار به پل های دورودی
چـلم پرکن بــکش با شوق دودی
همین بوده رئیس کرده مهـیا
کـــباب گوشت هم قیماق لیلا
زکار کردی ریس چپن تیاره
بگو بامن تورا با کار چــی کاره
زساغر من خبردارم ز لیسه
ندارم بهری کارش هیــچ پیسه
مگو حرفی زلیسه یخن غور
بقلم میکنم چـــــشم ترا کور
ولسوال تیوره مئسول کاره
که از لیـــــــسه یخن خبر نداره
شنوحرف وزیرای مردی بیدار
هنوز از بوی آن مست است وخمار
خدایا درد خود را باکی گویم
گلی دیگر برویان تا ببـــــــویم
علـــــــم گردد محیط زیست شاداب
اگر درجوی شهر جاری شود آب
********
استاد فضل الحق فضل
چــهـــل ابـــدال ولـی
جـلال و عـظـمــت غــور ا ســت چـهـــل ا بــد ا ل
مــرا ا نـد ر نـظـر طـور ا ســت چـهــل ا بــد ا ل
تــصـــو ف را صــفــا بـخــشــــد جــمــا لــــش
تـو گو یـی مـهــبـط نـور ا ســت چـهـــل ا بــد ا ل
بــرا ی عــا شـــقــــــا ن حــضــــر ت د و ســــت
مــقــا م و مـا ُمـن ســور ا ســت چـهـــل ا بــد ا ل
د بــســتـــا ن تــــصـــو ف را ز تـــــد ر یــــــس
نـبــوغ و فـطــرت و شــورا ســت چـهـــل ا بــد ا ل
به غـور سـتــا ن و کـو هــسـا رش چـو ا کـلـــیـــل
شـکـوه وعـظـمـت ســور ا ســت چـهـــل ا بــد ا ل
به پا ا یـســتا ده سـنـگـا ن و چـلــنـگ ا ســت
جـلا ل با یـن و بــو ر ا ســت چـهـــل ا بــد ا ل
حــضــو ر جـلـــوه ُ حــق گـــر د هــــد د ســـت
بهــشـت و کوثـر و حـور ا ســـت چـهـــل ا بــد ا ل
نــمـــا د مــعــــر فـــت ا کلـــیــــل عــــر فـــــا ن
شکـوه و شـنسـب غـور ا ســت چـهـــل ا بــد ا ل
ز تـا وهُ سـوز و کا سـمـرغ تا به پـنـج شـا خ
هـمـه حــب و هـمـه شــور ا ســت چهــل ا بـد ا ل
ز گـرد بــیـــد و فــیــروز کــو ه مـیـتـوا ن د یـــد
تـرا گــر هـمـتـی مــور ا ســت چـهـــل ا بــد ا ل
بـــــر ا یـــی صـــیــــد د لــهــــا ی مـحــبــا ن
نـگــر مـا نــنــد هُ طــو ر اســت چـهــل ا بـدال
ا زیــن خـطــه د مـا د م مـی ر ســــد فــیــض
نـشــا ن رحــمــت و نــو ر ا ســت چـهــل ا بـد ا ل
جــهــــا ن مــعــــرفـــت بـا عـــشــق و ا خـــلا ص
پـد یــد ا ز ر و ز ن گـو ر ا ســت چـهــل ا بـد ا ل
مــپـــنـــد ا ری تـــو د و ر ا ز خـو یـــش هــرگـز
ا گـر چه ا ز نـظـر د و ر ا ســت چـهـــل ا بــد ا ل
ا را د ت گــر بــو د ا ز صــد ق و ا خــلا ص
تــرا چــون کـو کــب هــور ا ســت چـهــل ا بـدا ل
بــرا ی کــســب فــیــض و ذ کـــر و یـا هـــو
مـقــا م و مــاُ مــن جــور ا ســت چـهــل ا بـد ا ل
ز فــضـــــل بــیــکــــرا ن حــضــرت د و ســت
مـکـا ن خـلـوت و فـور ا ســت چـهــل ا بـد ا ل
بـه ا قــلـــیـــــــم تــصـــــو ف نــــو ر بــا ر د
تـو گــو یـی جـلــو ه هــور ا ســت چـهــل ا بـد ا ل
نــــــوا ی نـعـــــرهُ تـکــــبـــیـــر و یـا هـــــــــو
مـحـیــط هـیــبـت و زور ا ســت چـهـــل ا بــد ا ل
جناب استاد فضل الحق فضل که سروده های دلنشین شان همیشه مرا به سوی خود میکشاند ضمن سرودن شعر زیبا در باره چهل ابدال ولی این معلومات را نیز اضافه میکند( قابل یاد آوری هسـت که هر چـنـد نام اصلـی کوه چهـل ابدال کنونی همان چـهــل ابدالان ولـی قدیمی است که به تلفظ مردم مـحــل ((چـل ابدال ولی )) تلفظ می شود و فعلا به همین نام مشهور است نام کوه زیبای است در سـمـت شمال و لسـوالی تیـوره که حدودا 3200 متر از سطح بحر ارتفاع دارد و در بالای این کوه خوش مـنـظـر و آب و هـوا چشـمـه سار های زیبا وچمن های سـبـز و چـرا گاه هـای بسیار زیبا و طبعـی دارد و مـردم مـحـل را عـقیـده بر ا ین اســت که در گذشته های دور درین جا چـهـل ابدال ولـی ( یعنی دوستان خداوند پاک افراد تا رک ا لدنیای که صرف برای رضای خدا دور از انظار مردم مصروف عبادت و ریاضت بودند وغرض کسب سلوک معرفت و تصـو ف وطی طریق سلوک معرفت همین محل را اختیار کرده بوده اند و بعـد از کسب مقام رفیـع شـهـا دت در همـین جا دفن گردیده اند .هـمـچنان ساکنین قرب و جوار این محل تا هنـوز بنابر اخلاصی که دارند برای کسب فـیض به عنوان تبرک و تقدس بر این محل بسیار زیبا و طبعی که به حقیـقـت یک مـو هـبه ُ الهـی است به سیر و سیا حت و زیارت وعبادت میروند واز دیدن مناظر بسیار زیبای طبعی آن بازد ید مینماینـد و از زیبایی ها ی طبعـی و زیبایی ها ی معنوی آن لذت می برند.)
حاجی عبدالشکور دهزاد
غزال چهل ابدال
بـه یـاد مــردم نیـکو خصال چـهل ابــدال
به نگهت گل و عطر وجـمال چـهل ابدال
دلـم گرفتـه ازین کـوچـه هــای فــرسوده
به عشق منظر نیک و وصال چهل ابدال
کنـون ز فاصله ها هر دم العطش گویم
بـه یـاد آب شـفاف و ذلال چـهل ابــدال
کجـا رسد خـط و خال سهی قـدان زمان
بـه آن قیـافـه ی نـاز غزال چـهل ابـدال
فسـانـه هـاسـت به افــواه عـام در بابــش
از ان مغاره ی تاریک و چال چهل ابدال
بـه گـوـش حـلقـه کنـم خاردشـت ودامانـش
بـه چشم سـرمه کشم از ذغـال چهـل ابـدال
به یـاد بـود شهیــدان ایـن وطــن (دهـزاد)
سـزد که گــریه کنــم در محـال چهل ابدال
حضرت الحاج قاضی صاحب مستمند غوری نیز در روز افتتاح بنیاد جهانداران غوری در هرات سروده پر محتوای را تقدیم داشته اند که در قسمتی ازان در وصف ساغر چنین آمده است
به ساغر دیده میگردد فروزان
ز باغستان نغز میوه دارش
استاد مهربان و بلبل خوش آوازغورجناب غلام دستگیرخورسند سیبکی دریکی ازسروده های خویش جائیکه به (یاد از غور کهن ) شعر دلچسپ را می سراید به ساغر چنین اشاره دارد.
زساغر زیبا و ده گوهر
فراوان میوه های خشک وهم تر
ده شیر فاسک و هم قیصار و طولی
زیارت های پیران یادم آمد
خیرالاحد غوری
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
ساغر. [ غ َ ] (اِ) پیاله . (شرفنامه ٔ منیری ). (رشیدی ). آوند شراب که آن را ساتگی و ساتگین و ساتگینی ۞ نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). پیاله ٔ ش...
ساغر. [ غ َ ] (اِ) کفل حیوانات . (در زبان شعری ) و به این معنی ترکی است . (فرهنگ نظام ).ظاهراً به این معنی ساغری است . رجوع به ساغر شود.
ساغر. [ غ َ ] (اِخ ) قصبه ای است از ملک دکن . (برهان ) (جهانگیری ). قصبه ای است از دکن قریب بیدر که شیله ٔ ساغری که پارچه ای است معروف بد...
ساغر. [ غ َ ] (اِخ ) موضعی است و ساغری شاعر منسوب بدانجاست . (ترجمه ٔ مجالس النفائس ص 32 و 205). نام دهی است در حوالی سمرقند. رجوع به حبی...
ساغر. [ غ َ ] (اِخ ) تخلص شیخ محمد شیرازی ازشاعران قرن سیزدهم است . رجوع به ساغر شیرازی شود.
ساغر. [ غ َ ] (اِخ ) تخلص (میرزا) عبدالرحیم از شاعران نیمه ٔ اول قرن سیزدهم است . وی پسر میرزا سعید، کلانتر سراب وگرمرود و از میرزایان مشهور ...
ساغر. [ غ َ ] (اِخ ) تخلص محمد ابراهیم سه دهی اصفهانی از شعرای متأخر و از مداحان منوچهرخان معتمدالدوله حکمران اصفهان است . رجوع به تذکره ...
ساغر جم . [ غ َ رِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جام جم . (آنندراج ). جام جمشید. جام جهان نما. جام جهان آرا.جام جهان بین . جام کیخسرو. جام گی...
ساغر زدن . [ غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) شراب خوردن . (آنندراج ). ساغر کشیدن . ساغر خوردن . ساغر نوشیدن . بکار آب بودن . جام پیمودن و نوشیدن و خوردن ...
ساغر دادن . [ غ َ دَ ] (مص مرکب ) شراب دادن . جام پر از شراب دادن : کسی را در این بزم ساغردهندکه داروی بیهوشیش دردهند.سعدی (بوستان ).