اجازه ویرایش برای همه اعضا

بر

نویسه گردانی: BR
بَر٘، در لهجه پارسی غور به معنی ، عرض ، عریض
مثل یک شکل مستطیل که سحت آنرا طول عرض می نامند . در لهجه پارسی غور ، به آن بر درازی می گویند . بر . حرف اضافه هم است. بر به معنی کنار ، بر به معنی نادیده خواندن. بر به معنی وهشت کردن. بر به معنی بالا پریدن،
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۲۴ مورد، زمان جستجو: ۱.۹۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نواله بر. [ ن َ ل َ / ل ِ ب َ ] (نف مرکب ) نواله برنده . (برهان قاطع). حامل نواله . (فرهنگ فارسی معین ). کسی که توشه و آذوقه می آرد. (ناظم ا...
نواله بر.[ ن َ ل َ / ل ِ ب ُ ] (اِ مرکب ) کارد. (برهان قاطع) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (رشیدی ). سکین . (برهان قاطع).
هامون بر. [ موم ْ ب ُ ] (نف مرکب ) گذاره کننده ٔ هامون . هامون برنده . هامون سپر. دشت و بیابان پیما. هامون گذار : نیزه ای اندر بنان اخترکن و جیح...
میراث بر. [ ب َ] (نف مرکب ) وارث . که از مرده ارث برد. (از یادداشت مؤلف ). میراث برنده . و رجوع به میراث و وارث شود.
گردنه بر. [ گ َ دَ ن َ / ن ِ ب ُ ] (نف مرکب ) دزد. راه زن .
کیلان بر. [ ک ِ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ولدبیگی است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع است و 150 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ ولدبیگ...
سیمین بر. [ ب َ ] (ص مرکب ) سیمین تن . سیمین بدن : چنین داد سهراب پاسخ بدوی که ای سرو سیمین بر ماهروی . فردوسی .از این سرو سیمین بر ماهروی یکی...
صندلی بر. [ ص َ دَ ب َ ] (ص مرکب ) آنکه بَرِ او بوی صندل دهد. آنکه خود را به صندل خوشبو ساخته است : عودبوئی بر اوست عودی پوش صندل آمیز و صن...
صومعه بر. [ ص َ م َ ع َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان ، واقع در 33 هزارگزی شمال باختری سیردان و 5 هزارگ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.