اجازه ویرایش برای همه اعضا

نم

نویسه گردانی: NM
واژه باستانی در اوستا nam با ریشه ی سانسکریت در معنی خم شدن و تعظیم... "نماز" از مشتقات این واژه می باشد. هندویان "نمستِ namaste " را از آن ریشه دارند... بلوچ و کرد و گیلکی بهمین ریشه واژگانی مشابه می داشته اند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
نم . [ ن َ ] (اِ) ۞ تری . رطوبت . (انجمن آرا) (آنندراج ). رطوبت اندک . (برهان قاطع). رطوبت و تری اندک . (ناظم الاطباء). نمج . ندی . بلل . نداو...
نم . [ ن ِ ] (اِ) نیم . نصف ۞ . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نم داشت شود.
نم . [ ن َم م ] (ع مص ) سخن چینی کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از منتهی الارب ). || فاش کردن سخن را به اشاعت و افساد. (منته...
نم . [ ن ُم م ] (ع ص ، اِ) ج ِ نَم ّ، به معنی سخن چین . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سخن چین ، نمة مؤنث . (آنندراج ). رجوع به معنی قبلی...
نم نم . [ ن َ ن َ ] (ص مرکب ) باران نم نم ؛ بارانی اندک با قطره هائی خرد. || (ق مرکب ) نم نم باریدن ؛ نم نمک باران آمدن . کم و با دانه های...
نم نمک . [ ن َ ن َ م َ ] (ق مرکب ) نم نم . اندک اندک . کم کم . به تأنی و آرام آرام : نم نمک باریدن . نم نمک نوشیدن . نم نمک رفتن .
نم نمو. [ ن َ ن َ ] (ص نسبی ) در تداول ، چشم نم نمو؛ چشمی که به علت بیماری آب از آن تراود. اعمش . (فرهنگ فارسی معین ) (فرهنگ عامیانه ٔ جمال...
نم نمی . [ ن َ ن َ ] (ص نسبی ) آنکه تکیه کلام «نم » دارد و بیجا تکرار کند. (یادداشت مؤلف ). || چشم نم نمی ؛ چشمی که دایم آب زند. چشم نم ن...
نم نمی . [ ن َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ترکه دز بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز و در حدود 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، ش...
باب نم . [ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است ازبخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت در 8هزارگزی جنوب ساردوئیه و 3هزارگزی جنوب راه مالرو جیرفت به ساردوئ...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.