مطلا
نویسه گردانی:
MṬLA
این واژه به سازه ى تازى (اربى) است و بجاى آن سپارش مى شود واژه هاى پارسى را به کار برد : زراندود Zaranadud ، زرپوش Zarpush (آنچه از زر پوشیده شده) ، تلندود Talandud (تلااندود : آنچه آب طلا داده شده) ، تابندا Tabanda (تاباTaba: پهلوى: تلا، زر + اندا(بن
آینده اندودن : زراندود ، تلاکارى شده)
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
مطلع. [ م ُطْطَ ل ِ ] (ع ص ) خبردهنده . (غیاث ) (آنندراج ). آگاه و خبردار و دانا و باوقوف . (ناظم الاطباء) : نشاید بدارو دوا کردشان که کس مطلع نیست بر...
متلع. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) زن خوب رو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || بسیار نگرنده ٔ چپ و راست . (از منتهی الارب ...
متلع. [ م ُت ْ ت َ ل ِ ] ۞ (ع ص )(از «ول ع ») آن که پوشیده شود بر او کار کسی و نمی داند که زنده است یا مرده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) ...
خوش مطلع. [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ل َ ] (ص مرکب ) شعر یا کلامی که خوب آغاز شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حسن مطلع. [ ح ُ ن ِ م َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تهانوی آرد: نزد بلغاء آن است که آغاز اشعار و قصائد و جمله ٔ منشآت الفاظ فصیح و جزیل و...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.